به موسیقی ایرانی که گوش میدهم دست روی هرکدام که میگذارم میبینم از دنیا رفته اند ، درحال حاضر این مردگانند که برای ما مینوازند ومیخوانند ، این رفتگانند که برای ما گریه میکنند و به آروزها ی گم شده ما میخندند .
حلقه بر هر درزدم ، در وانشد
مشت برهر درکوفتم ، درباز نشد
هیچ آشنایی درچشم من درآن خانه نبود
هیچ بانگ پایی برنخاست تا بگویم آشناست
این نقش پای رفتگان است اینجا
که نقش بسته بر روی خاک
پر پرزدم تابشکنم دیوار شب را
من بودم ودل بود وشوق پرواز
خانه ای دیگر نگاهم را بسوی خود کشید
آنجا که بگوش من نسیم ، افسانه میخواند
حلقه بر درکوفتم ، درباز نشد
هیچ بانگ پایی برنخاست
بار دیگر چشم بر جای پای رفتگان دوختم
که نقش نو بر خاک زدند
میخواستم این شب شوم را بشکفم
با پرده های رنگین گلها
سالها درچشم من خفته
رویای شیرین من غیر از یک فریب نیست
اینجا مزار جاودان رفتگان دیرین است
دل من مرد ودرمن مرد شوق زندگانی
نه ، هیچ آشنایی با چشم من همراه نیست
به دل گفتم سرودی تازه سر کن
گفت دیگر فریب تازه ی نیست
هرچه بود وهرکه بود مرده بود
یا رفته بود !
یاران عزیز ، گناه من چه بود؟
ثر یا/اسپانیا/