فاتحان قلعه های فخر تاریخیم ،
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
راویان قصه های شاد وشیرینیم.........اخوان ثالت » مهدی«
.................
عکسی از ویرانی قصرها وشوکت وجلال صدام حسین را
در ویرانه های عراق تماشا میکردم واز خود میپرسیدم چرا ؟
چگونه باید همیشه آنکه پر زور تر ا ست عقاب وار به لانه مرغان
پی پناه وخانه ها ومردم بیگناه هجوم بیاورد؟
امروز چگونه میتوان از فاتحان قلعه های جنگی گفت درحالیکه دنیا
دردست یک گروه خاص جای دارد وابر وباد وباران نیز بفرمان آنها
یورش مینماید.
ملت ایران چرا ناگهان ماد رغمخوار کشوری دوردست وغریبه در
زبان ونژاد او ، شد ولچک سیاه وسفیدرا بردوش وسر انداخت وشمع
به دست گرفته افسانه گوی زندگی آنان شد درحالیکه در سر زمین خود
هزاران ستاره از فرط گرسنگی وبیچارگی خاموش میشدند .
آن مویه های دروغین وزاری ها وشبهای شعر، درآن روزهای تنگ
واحیای تاریخ نوین به دستور کدام یک ازاین اربابان بود ؟
امروز پایتخت این سر زمین زخم خورده کجاست ؟ ونامش چیست ؟
حرمت پیران از بین رفت وجوانان درخون غلطیدند ونام پر برکت آلله
بر تارک سر شان نشست ، به چه قیمتی ؟ حال باید بانتظار گروه دیگر
مشتی لچک بسر ومردان اخته که معنا ومفهمو م خانوده را از اوج
به زیر کشیده اند باشیم .
دوباره فانوس کوری با روشنایی دروغین خود جلودار کاروانی خواهد
بود که باید زنهارا زنده بگور کردوشیر شتر نوشید ودربادیه ها -
وزیر چادرهای سیاه بی صدا خاموش ماند.
........ثریا / اسپانیا ........ شنبه !