چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۵

بانک!

 

به ملا نصرالین گفتتد: چرا تو اینهمه گول میخوری؟  گفت: گولهایی را که قبلا زده اند دیگر نمیخورم.  اما گولهای جدید را نمیشناسم؛ چون هر بار یک شکلند!

 

میگویند کسیکه پول نی زن را میدهد دیگر کنترلی بر نوای نی ندارد.  منظور از کنترل  روی رسانه های جمعی است که همه دروغ میگویند.

 

این یادداشتها متعلق به سالهای قبل میباشند ومن آنها را در یک دفترچه یا دداشت که دخترم بمن هدیه داده بود نوشتم .  بالای دفتر چه یا داشت نام بانک .......... است که چند سال دخترک من درآنجا کارمیکرد.  این بانک نمونه کامل صحت عمل در سراسر نیو اینگلند بود اما.....

 

طبق مدارکی درمجله های تایم ونیوزویک ( بیست و پنج فوریه هشتاد وپنج ) معلوم شد که این بانک درستکار با همکاری سازمان مافیا، محرمانه در یک معامله سا لانه یکصد و دویست میلیارد دلار رشوه گرفته و سازمان  اف. بی. آی هم خبرداشته! و بنا به نوشته هرالد تریبون  بیست ونه مارس هزارونهصد وهشتاد وپنج از بابت معملات غیر قانونی با بانک هائیتی نیزهفتاد و سه میلیون دلار  رشوه گرفته است.

 

رحمت به چیز کم، و سر انجام دست به تصفیه کارمندی زدند بخاطرکمبود هزینه؟!!

 

تمت والاتمام

 
 

دست خوب

 

تاکنون از این گفته ها کسی آگاه نبود.

 

نه کسی را خبری بود ونه گفته ای! پرنده ای شکسته بال در قفسی جان میداد و بخیال روز پرواز دلخوش بود.

 

روزی دستی نیک سرشت این برگهای پراکنده را پس وپیش کرد وعشق وامیدی بر این دل خسته نهاد.

 

حال نمیدانم آیا کسی در طلب سنگی هست تا بسویم پرتاب کند یانه؟

 

نه طعنه های دشمنان دلم را خواهد خراشید، ونه تحسین دوستان مرا به هوا خواهد برد. آنچه هست گفته های دیرین است.

 

سپاسگذارم از شما عزیزان. دو پسرم

 

 

ثریا / چهارشنبه  دهم اپریل

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

دوست

 

هر سال، اول بهارهنگامیکه زمین میشود بیدار

و درآن هنگام که درختان زندگی را شروع میکنند.

وهنگامیکه سبزه وگل سر درگریبان

به همراه نسیم میرقصند.

ای دوست، آیا مرا بیاد میاوری؟

 

هرشب که قرص ماه تمام بر آسمان میدرخشد

و برهر چهره ای گردی از نقره میپاشد.

ای دوست، آیا مرا بیاد میاوری؟

 

هر زمان که به سوی سبزه وباغ و گلزار روان میشوی

و شقایق ها وگلها را بوسه میزنی.

ای دوست، آیا مرا بیاد می اوری؟

هنگامیکه در راه سفر به شاخه گل زردی که پروانه ای

بر آن نشسته و تو به تماشا میایستی.

ای دوست، آیا مرا بیاد میاوری؟

 

بهار سال پنجاه وشش

 

*

 

هر سال در اول بهار هنگامیکه زمین میشود بیدار

ترا بخاطر دارم ای دوست.

نمیدانم که در پهنای آرامگاه ابدی تو شقایقی میروید؟

هر شب که قرص ماه با تمام وجود بر آسمان میدرخشد

از خودم میپرسم که آیا بر روی تو هم تابیده؟

هرزمان که پای به گلزار میگذارم و بوی عطر گل وسبزه

مشام جانم را نوازش میدهد

از گلی میپرسم آیا تو ( او ) هستی؟

و درراه سفر همیشه به آنکه کنارم نشسته مینگرم

و ..... در دل آرزو میکنم، ایکاش تو بودی.

 

-  تقدیم به دوستی که دیگر نیست  -

 

بهارهشتاد وپنج

 
ثریا

 

ای ثریا که دل افروز منی

شاهد ناله دلسوز منی

بالله ای خلق که میخواره نیم

نیک سنجید که بدکاره نیم

نیست از خوان امیران خورشم

نیست از نان خسان پرورشم

نیست چون خلق گدایی کارم

کز گدایی بخدا بیزارم

منهم آخر پدری داشتم

گنج سیمی و زری داشتم

نیست گمنام به گیتی پدرم

همه دانند که به نیکی گهرم

کلک سوزان مرا تایی نیست

چون گهرهام به دریایی نیست

هیچ از خشم کسان باکم نیست

ترس اندر گهر پاکم نیست

حامی ملک ووطن کلک منست

هر که این خواست در سلک منست

نیست از قهر کسم پروایی

گویم آنرا که نخوانی جایی

در همه کار خدا یار منست

از بد خلق نگهدار منست

 

دکتر حمیدی شیرازی

اقتصاد!

 

بیسمارک صدر اعظم آلمان  طی یک سخن رانی در مجلس آلمان درسال هزارو هشتصدو هشتاد وهفت گفت:

 

"نبرد واقعی مرگ وزندگی درجهان فردا یک نبرد اقتصادی است، و تنها در این میدان است که پیکار تمکام عیار ( بودن و یا نبودن ) صورت خواهد گرفت.  وصیت من به همه جانشینانم این است که این واقعیت بزرگ عصرجدید را هر گز از یاد نبرند."

 

|||||

 

حضرت آیت .... خمینی  فرمودند که:

 

"این منطق یک منطق باطلی است که بگویند ما انقلاب کردیم که مثلا کشاورزیمان ترقی کند! آدم انقلاب نمیکند که مثلا کشاورزی ترقی کند. انقلاب نمیکند که اقتصاد بالا برود! اینها که دم از اقتصاد میزنند خیال میکنند که انسان هم حیوان است!؟! که کارش خورد وخوراک است. حیوان است که همه چیزش فدای اقتصاد میشود! الاغ هم زیر بنایش اقتصاد است! اسلام این چیزها سرش نمیشود.

 

سال پنجاه وهشت

 

|||||

 

بشکست اگر دل من فدای چشم مستش

سرخم سلا مت بشکسته گر سبویی

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۵

ما در

امروز در اسپانیا روز مادر است ؛ هفته آینده در سر زمین مادری ما روز مادر است ؛

ایکاش روز مادر را همانند روز ( کارگر ) در یک روز برپا میکردند ! وهمه سرزمینها

یکروز بزرگ را برای مادر میگذاشتند .

در آن روز مادر هم میتوانستند ( دمو نتسراسیون ) داشته واز حقوق خود دفاع کنند.

برای مادرم وهمه مادران خوب دنیا :

مادر مرا ببخش ؛ تو گوهری که در کف طفلی فتادهای

من ساده لوح کودک ( گوهر ) ندیده ام

گاهی به سنگ جهل ؛ گهررا شکسته ام

کاهی به دست خشم ؛ به خاکش کشیده ام

در چهره تو مهر وصفا موج میزند

ای مایه وفا میپرستمت

درهم شکسته چهره تو معبد خداست

ای بارگاه قدس خدا ؛ میپرستمت .

شعر از : مرحوم م . سهیلی