شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۵

او را نمی شناسید...

از من نپرسید كه چگونه خربزه با عسل میسازد از كسی بپرسید

كه انهارا خورده و دچار دل درد شده و شاید مجبور به بالا آوردن

آن بوده است.

شما اورا خوب نمیشناسید. منهم نشناختم. او بازیگر ماهری است كه

كارت های خودرا خوب بر زده و مانند شعبده بازی دیگران را تحت

تاثیر قرار میدهد. او روحیه خوبی دارد و میداند كه چگونه با زبان

بازی خودرا در دل مردم جا كند. البته طرفداران او بیشتر عامه و

كسانی كه از تنوع و مبالغه لذت میبرند و عده ای هم تحت تاثیر

نجابت ساختگی او قرار میگیرند.

او نمونه و ساخت و زاده از یك ملت عجیب است. هنگامیكه او هیجده

یا بیست سال داشت دنیا هم هم سن او بود. او از یك نبوغ ذاتی و یك

روشنگری و حافظه قوی برخوردار بود و به راحتی میدانست كه چگونه

به كنه احساسات دیگران وارد شود. او خودرا كاملا مشخص و متمایز

از دیگران میدانست. در عین فرشته بودن یك دیو سیرت كامل بود.

ساختمان روحی و جسمی او طوری ساخته شده كه كمتر درذات یك بشر

معمولی نمونه ان پیدا میشود.

ملتی خسته درد كشیده و سر خورده از هوسها و ناكامیها و زدو خوردهای

بی ثمر خود احتیاج به یك روح تازه داشت و او موقعیت را خوب در یافت

و نیاز مردم را احساس كرد پس با « فرهنگی با شكوه » وارد صحنه شد.

بدون زن وبدون شراب او به یك هنرمند ممتاز در پناه عده خاصی حام برجسته

و مطلق بر صحنه شد. قبلا جلای وطن كرده بود و سالها بود كه در گوشه ای

ساكن و روح و جسم او نزدیك به خشك شدن بودند. اما زمانه با او همراه شد

و كمك كرد تا ان شاخه خشكیده بارور گردد. او نه قدرت همدردی با دیگران

را دارد و نه حوصله برای شنیدن الام دیگران او سرگرم عواطف درونی خویش

و خودپرستی است.

به درستی نمیدانم كه در آینده و در تاریخ ما از او به چه نامی یاد خواهد شد.

شاید همسن و سالان او به فرزندانشان بگویند كه او مردی شرور و پیر مردی

خود خواه بود كه بر شانه دیگران سنگینی میكرد.

او همیشه سر بار دیگران بودو چه بسا دیگر كسی اورا بیاد نیاورد.

موضوع نابغه بودن تا حدود زیادی به شانس آدمی بستگی دارد و بیشتر

مربوط به مكان و زمان خاصی میباشد و حال امروز او میخواهدبه بقیه

بفهماند كه تنها انسانهای خاصی از این موهبت بر خوردارند و فقط آدمی

مانند اومیتواند به همه جوامع خدمت كند. متاسفانه دنیا در حال حاضر

بخصوص نسل جوان امروز تسلیم هوس ها و شهوات شده و تمام فضائل

عالی فلج و ناتوان و دستخوش نادانیهای خطرناك دوران ما شده اند.

بنا بر این سقوط اخلاقی این جوان دیروز و پیر مرد امروز نباید چندان

باعث تعجب باشد. باید برای روح او دعاكرد!

آیا او به تنهایی و سختی سالهای اخر عمر خود فكر كرده او كه سالها

شهسوار دوران طلایی و جوانی ما بود حال چه فاصله ای بین او وما

و جهان امروز ایجاد شده است. در حال حاضر اوسنگواره ای است كه بر دیوار

چسپیده كمكم امواج متلاطم زمان اورا در هم خوا هد كوفت.

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

خواهر خاطرت هست؟!


به «مانیفست» اخرین شاهكار خانم گوگوش گوش دادم و چه قدر متاسف
شدم كه هنر مندان وهنر نمایان به چه شكل فجیعی از احساسات
مردم استفاده میكنند..

خانم فائقه آتشین یا سر كار خانم گوگوش بهتر بود باین خود فروشی تن
در نمیدادند و به همان « خاطره ها » اكتفامیكردند واین اشعار
عجیب غریب را یا شعار های بحر طویل و بی معنا را با این بهای
گزاف به حلقوم تبیعیدی های رنجور فرو نمیكردند.

ایشان هم به جمع رفتگان پیوستند به دوستدارنشان تسلیت میگویم.

ثر یا ، اسپانیا




دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۴

دوشنبه


یك نقاش فرانسوی میگوید:


تابلو بایستی باهمان احساس ترسیم شود كه جنایتكار
جنایت خود را مر تكب میشود.


این همان راز پر قیمتی است كه منظور منست. من نمیخواهم
همان نقشی را بازی كنم كه دیگرا ن كرده اند.

بهتر است كه سكوت خودرا نشكنم، آنرا حفظ كنم كه خود فریاد بلندی است.
درو كردن كشتزار دیگران كار نیكی نیست.


من جنایتكار نیستم بنا بر این به داستان خاتمه میدهم.

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۴

یكشنبه



شعری از یك ترانه سرا و شاعر بیادم آمد كه دیدم بهترین
سرآغاز این قصه منفور میباشد:


آنقدر قلبت بیازارم تا كه بیمارت كنم
هر كجا گویم كه هستی و این زبان بازی زچیست
خلق را آگه از طبع ریا كارت كنم.



بلی ما هنوز كودكان نو پایی هستیم كه زیر دست وپای
حیوانات گوناگونی كه هر كدام لباسی از جنس شیشه
پوشیده وادعای نبوغ دارند داریم فنا میشویم.


آنها از گوشت و خون ما تغذیه میكنند واگر بتوانند پوست
ما را قبل از آنكه از خودمان جدا سازیم بطور وحشتناكی از
پیكر ما جدا میسازند....

دوشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۴



عصر ما در حال زیروروشدن است، و زندگی من در
آستانۀ آن حیران مانده است.


خوشا به سعادت آنانكه بخت با انها یاری كرده و بدا به حال
آنان كه بخت از انهاروی بر گردانده....


پیكر تراش هستی تكه ای از ماده را خورد میكند تا اثر دلخواه
خودرا شكل بدهد.


تفسیر...!


بهار گم شده كمتر اینطرفها پیدایش میشود
وظیفه هم اگر برسد گل آنقدر گران ونبید از
آن گرانتر است كه بتوان با چندر غازوظیفه
آنرا ابتیاع كرد.



مرغها فعلا در كریدور اعدام هستند برای انكه
بیمارند و بلبل هم نمیتواند وارد گلخانه ها بشود
تا ببیند كه نقاب را از چهره گل برداشته و بر روی
زنان كشیده اند گلها هم اكثرا رنگ شده و مصنوعی
هستند.


ساقیان مهوش هزاران هستند ودیگر اثری ازآن
خط بنفشه كه منظور تست ، نیست. همه صاف و
تمیزو براق و از نوع نرینه و مادینه تا یار كرا
خواهد و میلش به كدام باشد.


كار حسابی میكنی پیران دیگر چندان احتیاجی
به این كهنه ردا ها ندارند. بهتر است كه یك آتش
حسابی درست كنی وهر چه از این دستكها و
رخت كهنه ها داری به دست آتش بدهی چرا كه فقط
جا گرفته اند.



اشتباه میكنی انكه زحمت كشید به جایی نرسید
و انكه به راحتی رسید هیچ زحمتی نكشید.


بعد هم كدام طریق طلب؟ دلت خوش است حافظ !
جان بیدار شودر عصر اتم هستیم...


هزیان یكروز بیماری وتب...


ثریا

سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴

دنباله همان روز
\\\\\من نمیدانم چه نیرویی در روح ما شرقیان وجود دارد
كه همیشه به دروازه رویا میرویم گاهی و در بعضی
موارد در كار هایمان شك داریم اما باز بر اسب خود
مانند دون كیشوت به همراه سانچووخرش بر بال ایمان
راه میافتیم و خستگی هم نمیشناسیم این راهپیمایی های
خستگی ناپذیر در این زمان چه بخواهیم و چه نخواهیم یك
كاربیهوده تلقی میشود ایمان داشتن به عمل خود « نه ان
ایمانی كه با دعا همراه است » یك عمل واقعی است دعا
راهی است كه به وجود و هستی منتهی میشود و این راه
پیمایی فقط پاهها را خسته مینماید بدون انكه مسیر درستی
بیابد ، دنیا عوض شده جلو رفته باید برایش لباس جدیدی
فراهم اورد جهان همه كهنه هها را از هم خواهد گسیخت همه
خدایان همه قوانین و مرز ها را می شكافد و جلو میرود ایا
زمان ان نرسیده كه بلند شویم وسر بر استانه خورشیدبسپاریم
و بین میلیونها ستاره كهكشان از درون خود كمك بگیریم نه
اینكه از باتلاق قدیمی لجن بیرون بكشیم .
انقلا بها تمام شدند پیروز یا شكست خورده چندان راه بجایی
نبردند نگاهی كوتاه به سر زمین مادر انقلاب ووضع اسفناك
او بیاندازیم كه همه روزی عاشقانه انرا دنبال میكردند .
امروز همه انهاییكه پیر شده اند افسوس میخورند كه چرا دیگر
نمیتوانند جبران گذشته را بكنند و جوانانان نیروی چندانی ندارند
كه صائقه وار جلو بروند اما همه به دنبال یك دوران خوب هستند
كدام دوران دوران خوب همین است كه ما خودمان میسازیم و یا
ویران میكنیم دورانی كه در ان زحمت میكشیم و ان زحمات هستند
كه دوران ما را میسازند در انسوی رویا چیزی نیست فقط تاریكی
و یا چیزی است كه ما نمیدانیم .
ان راه باریكی را كه مرشدان ما قبلا بما اموختند كمكم فرو میریزد
مقصد نهایی همان اندیشه ها هستند كه با عمل توام میباشند .
بیاد بیاوریم كه این صلیب سنگین را بایدتابه اخر بر دوش بكشیم
و گفته ان مرد خدارا بیادبیاوریم كه از سنگینی صلیبب بزیر فرو
نشدبلكه از فشار درد بشریت از پا در امد .
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\