پنجشنبه، فروردین ۱۶، ۱۴۰۳

مستی ها

 

ثریا ایرانمنش ، لب پر چین ، اسپانیا  ساعت 16/16

خودم را به زحمت  به اشپزخانهرساندم گرسنه بودم دخترم خوراک مرغ پخته بود  انرا پیشککشیدم نیم سرد ‌نیمه گرم خوردم  میلرزیدم  سردم بود  نشستن برایم دردناک بود ،.

اه زندگی با همه رنج‌ها دردها از تاز تو لبریز . کفره شرابخواری هار نیز نمیدهد میان مستان همیشه هوشیاری اما دلم برای یک مستی تنگ شده  شراب خار شیراز  وسر به کوهها بگذارم واوازم را سر دهم ،  نوایی از نوای دلکش ،،،،اما  کمی دیر است  و یا شاید دیر باشد ویا شاید من دوباره  در یک شب طوفانی وپر طلاطم از جای برخاستم .

در جمع میخواران زیاد بودم   وزیاد نشستم خیلی ها سعی کردند مرا مست کنند اما حریف زیتون‌ها وخیار شورها ‌ماست نبودند من قبلا انهارا ته بندی میکردم کات کبود جلوی الکل رارمیگرفت  ، نهایت آنکه گریه میکردم برای جوانی از دست فتنه وان انرژی که بر قلهذتوچال رفته بود حال دو پله رابه سختی می‌توانم  بالا بروم  مجبورم ازصندلی چرخدار استفاده کنم با عمل کلیهذگویی پا ها وکمرم را نیز از دست دادم ،

نیروی جوانی در من بیدار می‌کند اما راهها بسته اند . برای شما مجانی مینویسم ومجانی ارائه میدهم شاید در میان این کلمات مرا یافتید با آدم‌های دیگر کاری ندارم  یعنی دیگپر کسی نمانده اگر هم رد پایی از خود باقی گذاشته باشند چندان قابل نیستند که در باره آنها چیزی حتی برای مهربانی نویسنده .

من هستم و قبیله کوچکم که باززجمت درست کردم وهمه به دنبال سرنوشت خویش رفتند  وظیفه ام را خوب انجام دادم اندام بلند نو هایم که هرکدا روی یک نیمکت دانشگاه نشسته اند واز راه دور بمن پیام می‌دهند  انرژی زاست ومرا پر می‌کند زحمات پسر ‌دخترانم که خسته ‌مرده از کار روزانه برگشته از من پدذیرایی می‌کنند خورده فرمایشات مرا  مو به مو اجرا می‌کند جای شکر دارد  دسته‌ام برای شکر گذرای همیشه رو به أسمان است ‌دعای خیرم به دنبال آنها ،

چند ماه قا  که !!!! اما من زنده ماندم زنده به عشق  عکسهای انارمیان دستان لرزانم بمن میگفتند  بتو محتاجیم  به بودند ومن هم به آنها محتاج بودم وهستم،

عشق معجزه می‌کند چهره شیرین ودوست داشتنی نوه ده ساله ام  برایم کافی است  واینکه  پدرش بمن اطمینان می‌دهد که   من هستم  ما هستیم و خدا هم هست  آنگاه احساس می‌کنم که در لابلای یک پتوی گرم لبریز از عشق میغلطم.

من زنده ماندم معلوم نیست  کی وچه موقع باید  بهغم سلام بگویم اما تا آن روز  همچنان به می ناب وعشق شیراز  میاندیشم  میاندیشم  پایان 4/4/

هیچ نظری موجود نیست: