سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۴۰۲

سخنی که با تو دارم .

ثریا ایرانمنش ، لب پر چین ، اسپانیا ، 

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم.  /  دگری نمیشناسم. بتو آورد پیامی 

.انگه که فهمیدم  زبانت از رحم وشفقت می‌گوید  اما دلت لبریز  از بدی ها وشرارتهاست واین قانون زمان ماست ، همان قانون جناب    « ماکیاولی نیکی ومهربانی هر گز ثمری ندارد بلکه همان شرارت ها بهترینند .

در کنار آن زن الکن زبان. که پدرش بدنام ترین  مرد تا ریخ بود خود را در سطح یک پادو پایین آوردی آنقدر تنها وبی کس  بودی که به خار مغیلان  خود را گره زدی بی آنکه معجزه ای را برایت فراهم کنند ،.‌مهم این نیست مهم این است 

که برایت نوشتم سیاست کار تو نیست  سیاست را نمیتوان با فریاد وپاره کردن حنجره به زور به حلقوم مردم فرو‌کرد ویا پارتیزان بازی و  اتش   به.ر اه انداخت ،

آن زن الکن زبان ،‌ان پیر دختر کج وکوله را که باخود همراه ساختی نیمی از انگه را که داشتی از دست دادی.  تو هرگز مرد سیاست نخواهی بود چون  راهش را نمیدانی  سیاست.ر ا نمیتوان در کلاس درس آموخت. تنها الف و بای آنرا  فرا میگیری برای دریافت یک ورق پاره که اعتبار توست  که بتو اعتبار بدهد  بتو نوشتم. بنشین وبه همان  نویسندگی ادامه بده اول  کپی برداری می‌کنی کم کم هوش وحافظه تو بکار می اید  خودت را ویران ساختی ویران کردی مانند یک تکه سنگ سر. راه  تو نشستند  خر وخاشاکی که تو انهارا  پله انگاشتی وروی آنها . ایستادی وهمه یک  لگد  بتو زدند ،واخرین شاهکاری  فراموش شدنی نیست دست بردی درون سوراخ افعی. بد جوری  ترا خواهد گزید سم او بتو نیز سرایت می‌کند وکم  کم در گوشه ای جان خواهی سپرد ،

چرا از پرواز سیمرغ. شروع نکردی  خد‌ای  باد بود وزندگی همه ما  روی باد است ،

اما گاهی ابن باد میدمد وجان  می‌دهد  وبتو میپیوندد  گلاوبز شدن با یک یک مردان ورنان  جنبش نیست. حال  با آن تکه گوشتی که در کنار گرفته وبقول همه زیر سایه بی مقدار او راه میروی  انچه را که در درونت بود ومیشد با آن ترا  بزرگ ساخت وبه توانایی‌هایت کمک کرد نیز از دست دادی ،

متاسفم  از آب برامدی ‌بر باد نشستی  از زمین روییدی بر تیزی خارهای  زیانبار جای گرفتی  از جانوری به انسانیت رسیدی اما آن خوی را دوباره پس گرفتی ،

امروز  آینده ‌و زیبایی  های آن وزیبایی وقدرت همه در ‌پشت تو مرده اند  وتو آب واتش وخاک را بهم بمال شاید بتوانی قلوه سنگی از آن بسازی وبسوی آنهاییکه ترا  میزنند پرتاب کنی .

سرازیر. شدی. ،.  هستی ما تنها یک دم است  وما میتوانستیم  آن. دم را گسترش داده وبزرگ کنیم  از تمام  یک دم ناچیز   میتوانستیم  یک سیمر غ  گشوده در بر پهنه سرزمینمان  پرواز دهیم وتو همه چیز را ویران ساختی  وان یک دم نیز فرا ری شد  یک سرشک بود   یک پیک بود  وخود خدا بود. وت‌‌وانرا رها ساختی ،

خرد یار ویاور تو باد 

 پایان ،‌ثریا ،

اول أگوست  2023 میلادی برابر با دهم. امرداد ماه ؟؟!! ،
 

هیچ نظری موجود نیست: