دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۴۰۲

دنیای زیبای ، زیبای، زیبا، ما !


 ثریا ایرانمنش . لب پرچین . اسپانیا !

 روو ه یکسو شد ، عیدامد  ودلها بر خاست / می ز خممانه بجوش  امد و می میباید خواست 

توبه زهد فروشان  گران جان  بگذشت /وقت رندی  وطرب  کردن رندان  بر خاست  

«حافظ شیرازی»  

اگر بدین افسانه دل ببندیم ودر این گمان باشیم که روح می‌رود ودرقالبی دیگر بر میگردد  حال خدا میداند  بقول مولانا از حیوانی آدم می‌شود  ناگهان تو در صورت فردی یک آشنایی میبینی ، از خودت میپرسی که. ،

اورا کجا دیدم ، او خیلی بمن  نزدیک است.  خوب شاید در گذشته  نبستی باهم داشتیم شاید هم رومئو  و ژولیت قرن بودیم ؟!  

من خوب میدانم لال بودن وحرف نزدن چیست اما نمیتوانم خودم. را  محبوس کنم  ویا خاموش بنشینم وتماشاچی باشم  هر چیزی مانند زنگ رگه‌ای مرا وقلب مرا به صدا در میاورد  آنگاه باید فریاد بکشم وبه آنهایی مرا  لال  ومیخکوب کرد ند لعنت بفرستم ،

این روزها لال بودن را بیشتر دوست دارم ومیکذا رم الکن.ز بانها. حرف بزنند فریاد بکشند وخودرا خادم ملت   بدانند. کدام ملت ؟ از. زمانیکه من به  دنیاامدم. همه باهم غریبه بودند  حتی خواهر برادران با رودربایستی وپنهانکاری با هم صحبت می‌کردند در هیچ چشمی نشانی از آشنایی نبود هرچه بود هوس بود طلب بود  ومن تصمیم گرفتم  دردهارا بصورت کلمات  گاهی مستقیم وزمانی منحی شکل بدهم ،

آواز وطنین گفته های و کلمات در خاموشی  میرقصیدند آنها نیز درد میکشیدند پیچ وتاب میخوردند  ودرد تمام  وجودم  رافرا میگرفت ،امروز. دیگر  کلمات هم نمیتوانند پیچ‌وتابی بخورند. ودلی  را به هوس بیاندازد. همه چیز سهل پایان آسان   در پستیو مغازه. درکنار دیوار اشپزخانه عشق در یک ثاثیه.  روشن وخاموش می‌شود انسانی خم میشود  تا می‌شود. دولا می‌شود  چند تا میخورد  سپس هموار مصاف دهانش. را پاک می‌کند  کسی آن  چین وچروکها  وان خمیدگی  هارا نمیبیند   انحیله  وتزویر را نمی بیند  مهم  نیستند. تشنه بودیم لیوانی  آب بهم تعارف  کردیم،همین ،

ومن در خم وپیچخوردگی کلمات بی آنکه بدانم با کی. ودرباره چه چیزی. سخن میرانم نا،گهان  دچار آشفته‌گی روح شده کلمات  را به. دنبال هم میچیدم وسپس فراموششان می‌کنم ، 

در این چین وچروک ها خود من وجود ندارم. ، روحم نیز . راهی ندارد . پوسته  های بود که از میان  انگشتانم فرو. ربخت ،همین ، نه بیشتر 

قدرتمندان دینی وسیاسی هنوز نتوانسته اند لبان مرا بهم بدوزند 

اگر دهانم را باز کنم چه بسا زبانم را نیز ببرند  دهانم همیشه بسته است  پیکرم نیز بی زبان وخاموش است تنها یک تماشاچی دراین ماتم  سرا هستم که ،،،،نامش زندگی  است ،.

پایان 31/07/2023  میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: