ای کاش میشد همه چیز را به دست فراموشی میسپردم شبهاراحت میخوابیدم. هنوز بوی گند ان عطرهای زننده تندوتیز او مشامم را آزار میدهد هنوز خوابیدن لمس کردن کردن آن مرد لعنتی درمیان دو پستان گنده او مرا آزار میدهد برایش خانه خرید پالتوی پوست قره گل خرید اثاثیه خانه را پنهانی به خانه او منتقل میکردحتی تکه تکه جهازی را که برای دخترانم جمع آوری کرده بودم او بین دو مرد میرقصید لبانش راقرمز میکرد پستانهاراربیروندمیانداخت سیگاری لابلای انگشتانش میگرفت. وهمیشه مانند زنان ارمنی یک کیسه نخ بافتی. به دنبالش بود حد اقل زنان ارمنی برای شرافتشتشان کار میکردند اماراوبرای نمایش .اه هشت سال پیکر چلاقت را درون سبد جابجا کردند همه نور چشمان وعزیزانت را از دست دادی اما قطره ای اشک نریختی همیشه پاهایت باز بود برای دو مرد .
آیکاش میشد فراموش کرد آیکاش. میشد فراموش کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر