سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۴۰۱

بودن یا نبودن .


 ثریا ایرانمنش. . (لب پرچین). اسپانیا .

سماع   وباده ی کلکون  ولعبتکان چون   ماه /  اگر فرشته ببیند درافتد به چاه  

نظر چگونه بدوزم  که بهر  دیدن دوست /  زخاک من  همه نرگس  دمد به جای گیاه 

کسی  که أگهی  از ذوق عشق جانان یافت /  زخویش  حیف بود  گر دمی  بود أگاه ،.

«رودکی»

تمام  شب  در تختخوابم غلطیدم. چگونه میتوان  آن گلهای نارس تازه شکفته را بخاطر بیخردی وجنون. کشت ویا انهارا ببازار برده فروشی فرستاد؟!

در این فکر بودم که آن مردیکه  داعیه مبارزه میکند. هم اکنون کرد جهان میگردد تا. دیگر اثری از آن خاک بر جای نماند ایااو هم همدست با ویرانگران  جهان هستی است. وپاداش  گران دارد ویا. تهدید شده ویا همکار است ؟!

 بخواب. آسوده بخواب وگذشته را نشخوار کن. . همان گذشته ای که ناگهان افسران  ارتش چهار ستاره وپنج قپه بر روی شانه هایشان. ناگهان گیسو افشان  ریش وموهای بلند  ‌آشفته حال با مال فراوان به درون قانقاهها  رفتند وگم شدند ،ویا به کمک دشمن رفتند وبرایش اسلحه تهیه کردند   اینها همه امرای ارتش بزرگ شاهنشاهی ما بودند و ما با چه افتخاری با آنها رفت وامد میکردیم. وسر میز  قمار. تلولو جوااهراتشان تا انتهای اطاق میپیچید ،

کدام کذشته را نشخوار کنم. چهار ستاره را بردوش کشیدم  تا امانشان بدارم.   امروز درد تا اعماق وجودم را میشکافد وجلو میرود اما کسی نیست ،همه رفته اند ،تنها مانده ام ،

چراغ را روشن کردم ، تشنه ام نه. گرسنه ام ،ونه.  روز گذشته برای خریدن چند گل  ‌و کاشتن آنها در باغچه. به باغی رفتم. از دیدن آنهمه گلهای پژمرده در زیر نور مصنوعی وبرگهای پژمرده دچار افسردگی شدم در عوض گلهای مصنوعی پلاستیکی کاغذی چه جلوه ای میفروختند و. درست مانند زمانه ما  گلهای اصیل به زیر خاک میروند . وبرگهای پوسیده ‌گندیده وگلهای مصنوعی در جلوی چشمان. ما جلوه میفروشند. وما خریدارشان نیستیم ،

بخود نهیب زدم ، بر خیز  ارتعاش. خودرا بالا ببر دوباره همان شو که بودی. ضعف نشان مده ، فریب مخور. امروز همان گلهای پلاستیکی وبرگهای گندیده از زیر خاک بیرون زده جلوی چشمان تو جلوه گری میکنند ،.  اسوده باش. تو درد را نابود خواهی کرد. تو قوی هستی وانرژی داری. از آن استفاده کن  مگذار زار ‌ضعیف ترا در اندیشه خود بپندارند وترا فریب دهند .

برخاستم و کمی آب نوشیدم.  چه روزی است امروز  ، سه شنبه وسه روز هم تعطیل بوده هر هفته یک  دلیلی برای تعطیلی  میاورند . همهرا هم به نام بانوی مقدس. بهحلقوم مردم فرو میکنند ،

بچه ها به سفر رفته اند  وباید در انتظار باز گشت آنها بود  دوباره همان زندگی همان دوندگی همان اخبار کاذب وهمان روزهای بیمار وبیحرکت  وبی ثمر ، سعی کن تو هم فراموش کنی از کجا آمده ای. بگو اهل ترکستانم ، همبن کافیست  وگذشته ها را  درون جاه بریز. خوبی هایش را جدا کن ،،،،،

صدای گرم منوچهر  انور که هر  هفته از رادیو پخش میشد واشعار رودکی را دکلمه میکرد ، صدای مهربان  نادر نادر پور که عشق را تجزیه میکرد وبقیه چپولها را بزیریز درون سطل زباله وکبربتی روشن رویشان بیاندار غیر از چند نفر را که راه درست رفتند وارام وبیصدا زندگی را ترک کردند اما بقیه را نگاه دار واشعارشان را زمزمه کن ببین چه هوای خنکی به درون سینه ات میتابد ، 

حال با استکانی قهوه سرد و لیوانی آب   به این میاندیشم که   ان مرد هم مارا فریب میدهد  گردش گرد جهان را پیش گرفته تا رفقا فرصت. کافی برای کارهایشان  را داشته باشند. مردم مهم نیستند مردم تماشاچیانی  هستند که اگر خسته شدند صحنه را ترک میکنند  مهم رضایت اربابان است وبس ،.

پایان .ثریا .

28/02/2023  میلادی

هیچ نظری موجود نیست: