سه‌شنبه، بهمن ۲۵، ۱۴۰۱

چیز ،میز ها !

یک نوشتار. کوتاه .

ثریا ایرانمنش .لب پرچین ،‌اسپانیا ‌.

برنامه ای را میدیدم در  مورد غذاهای  تقلبی. وچه چیزهایی را بخورد ما میدهند وما چه ساده دلانه  از انهااستقبال  کرده . به درون شکم  خود سرازیر میکنیم ، نتیجه. ؟ سرطان ، بیمارهای روحی وروانی ، بیماری های کبد وروده وغیره ،

اول از. پنیر پار میزان شروع شد وبه قوطی های تونای ماهی ختم شد ،‌حالم بهم خورد . از گوشتهای قلابی بصورت  استیک‌های کلفت در. رستورانها تا آن استخوان‌های قرمزی که بعنوان   شل ماهی  همه جا تبلیغ میشود از برنج قهوه ای تا عسل وروغن های زیتون.  ، 

پس چه بخوریم !؟ نانها که دیگر غیر قابل خوردن شده اند.  لزومی ندارد درباره آنها. حر فی بزنم ، اه جای آن نان سنککهای داغ و نان بربری های  ما خالی  .

کم کم بعضی چیزها وبعضی مکانها از کنار ما محو. میشوند به اهستگی ،

انروزها که هنوز  هوش مصنوعی و اینترنت نیامده بود هنوز تامه نگاری میکردیم هنوز مجله بود کتاب بود کاغذ بود  ومن یک صندوق پستی داشتم ، عشقم این بود که هر صبح زود پیاده به پستخانه  بروم. در میداد کوچک شهر که آب  پاشی پاشی شده بود  خاک بوی خوش خود را به هوا میفرستاد به همراه بوی. برگهای  تمیز کاج وگلهای یاس وبنفشه  .وان دکه کوچک گل فروشی بسبک  فرانسه گذشته داشت گلهای را مرتب میکرد وبانکها. درب های وکرکره.  های أهنی را بالا میکشیدند. مامور  کلیسا با کلید درب کلیسا  را برای مومنین  باز میکرد 

من با یک بغل نامه وروزنامه ومجله سر خوش وخندان بخانه بر میگشتم  وتا یک هفته  غذای روحم بود ، 

چه حال خوشی بمن دست میداد زمانی که میدیدم دوستی از راه دور برایم دلتنگ است و عکس ونامه. برایم فرستاده یا تولدم را تبریک کفته ،،

ناگهان پرده ای تا ر یک بر روی همین دلخوشی ما کشیده شد  امروز برای دو خط نوشتن دریک دفترچه باید همه شهر را جستجو کنی مجلات دیگر کمتر بچشم میخورند روزنامه ای  در دست نیست  غیر از یک برگ کاغذ محتوی تبلیغات سوپری های چند ملیتی ،. در زیر یک تابلوی بزرگ  یک ما کت بزرگ بنام  تمیز نگاه داشتن. هوا وسلامت  آبهای روان !!!! همه  چیزهایی را که ما را  روح ما ر ا زنده نگاه میداشت. از میان برداشته شد ودر شهر یک کتابخانه  وجود ندارد . 

گلفروشی  تعطیل شد ‌رفت به باغچه بزرگ شهر. درب کلیسا قفل شد تنها  دوبار در روز باز میشود آنهم با حضور  مامورین انتظامی  ومن صندوق پستی ام را پس دادم. چون همه آنها که از  دور دست‌ها بیادم بودند یکی یکی. چه جوان چه پیر. در غربت جان  باختند ‌یا به خانه های تنهایی رفتند ،

هم چیز تمام شد تنها یک چیز بر دیوار خانه ات نصب است که بتو دستور میدهدهر صبح که کلید انرا می‌زنی دستورات جدید وقوانین . روز را بتو. ابلاغ میکند    روان پاک (جرج اور‌ل). شاد که پیش بینی این روزها را کرده بود ،

حال زلزله های مصنوعی ویرانی بیماری  کمبود غذا وغذاهای قلابی   وردیف شدن سطل های  رنگین. برای برد،گی نوین زیر غنوان ریسایکل  تو‌در میان آنها حیرانی.  کاغذ را لوله میکنی نمیدانی در کدام یک بیندازی  دستمال کاغذی دستت در میان دستهای.  تو پاره میشود حیرانی درکدام سطل انرا رها کنی . ؟

به ناچار مینشینی. وخودت را لای پتو می پیچی  در یک سکوت  وترس وتنهایی  در انتظار  اینکه  زنگ در فشرده  شود و رهروی  سر راهش بتو سر بزند ،

دوستان همه پر کشیدند. در گیر مشکلات خودشانند آنها به این دستورات  خود را عادت میدهند  اما من حاضر نیستم همه هویت ‌گذشته خودرا پاک کنم و به دهکده جهانی سنجاق شوم. مرگ را ترجیح میدهم. 

روز ولانتیان  ، روز عاشقان. من تنها به همان سنت والنتاین احترام میگذارم که در زیر فشار کلیسا  عشاق  ناکام را برای هم عقد میکرد اورا نیز اعدام کردند بجرم  عاشق بودن،

 پایان  14/022023 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: