جمعه، بهمن ۲۱، ۱۴۰۱

طوفان

ثریا ایرانمنش « لب پر چین »  اسپانیا 

یک شب طوفانی !؟

تمام شب از صدای غرش. طوفان  بیدار ماندم ‌گوشهایم را گرفتم ، بی فایده بود  یکی از سگها قدیمی را که سالها به او انس ‌الفت گرفته بودیم مجبور شدند بخوابانند. همه بعد از ظهر بیاد آن چشمان بی رمق والتماس امیز او بودم و گریستم ، این روزهای آخر. دیگر با دیدن من بالای پایین نمیپرید پیرشده بود کر ‌ و قلبش بیمار وریه اش نیز بیمار بود جفتی هم نداشت  تنها مهر او به بچه ها بود ،

حال خوبی نداشتیم. در عین حال  امواج دریارا میدیدم  که بیشتر از پنج متر بالا میامد بیشتر رستوران‌های ساحلی را ویران کرده انهاییکه با شیشه وکج  برای تابستان داغ ساخته شده بودند تقریبا به زیر آب رفتند ، خوشبختانه من از ساحل بسیار دورم تنها صدای طوفان و امواج را میشنوم وخبر ندارم که چه ویرانی در بالکن خانه ام ایجاد شده وشهر ها چگونه دوام آورده اند ، باد بهاری که بر درختان خفته می‌زید تا آنها را  از خواب زمستانی بیدار کند امروز تبدیل به یک طوفان کشنده شده است. معلوم نیست  چه دست‌هایی در کار ویرانی زمین است تنها از نام آب وهوا استفاده کرده. اکثر راهها را بسته اند  هجوم مهاجرین  بدون خانواده.  کمبود باران  برای کشتزارها و  ریزش بی آمان  برف و یخبندان  وایجاد زلزله ها برای تکه تکه  کردن سر زمین‌ها و ایکاش  این صدای منحوس برای مدتی قطع میشد .

تشنه ام بود آب درون لیوان را سر کشیدم گویی  مقداری. آب ژاول   نوشیدم همه گلویم میسوزد با آنکه آب را بارها از فیلتر ها رد کرده وجوشاده ام اما آن بوی  گند مواد تمیز کنند همچنان در گلویم وبینی ام نشسته  احتمالا همان ادرار خودمانرا ریسایکل میکنند وبرایمان در لوله ها جاری میسازند با کمک مواد ضد عفونی  نانها دیگر غیر قابل خوردن شده اند  مقداری خمیر بهم چسپیده ،

 مواد غذایی کم شده خیلی چیزها دیگر در بازار نیست چه خوب من گوشتخوار نیستم. اما از سبزیجات هم خبری نیست ،

خوشابخال بی دردان در کنار طیاره ای خصوصی ولاکچری خود   مناطق جهان را طی میکنند واز صدای طوفان هراسی ندارند  امواج دریا. بصورت کف. تا بالاترترین نقطه سا حل میاید  سفید گویی کف صابون یا مواد  سپید کنند شستشو درون آب است  طبیعی است که همه فاضل آب‌ها سر انجام به دریا میریزند ،

ایکاش این صدای لعنتی لحظه ای قطع میشد وایکاش خواب  مرا در آغوش میگرفت وایکاش آن چشمان التماس امیز سگ از جلوی نظرم دور میشد  وایکاش ….کاش تنها یک واژه است.   کسی وحایی نیست تا ما بتوانیم دستهای  خودرا به آنجا اویزان کنیم واز طوفان وزلزله  غیر طبیعی در امان باشیم. دستهای نامریی. مانند شبگردان تنها شبانه کار میکنند  وزمین وکهکشان را   به میل خود میجرخانند. مومنان خدارا مقصر میدانند  وبقیه بی تفاوت به اینهمه ویرانی   .اه خدای من گویاطوفان آرام گرفت وحال بارانی سیل اسا  فرو میریزد وفردا نتیجه این خشم طبیعت را خواهیم دید .یاد آوازخوانمان گرامی ،

طوفان در دریا غوغا میکرد ، 

بیداری در کشایها میکرد 

 دست نا خدا بر آسمان ، خدا خدا میکرد ؟؟!

 پایان 

نیمه شب جمعه  دهم فوریه  دوهزارو بیست وسه میلادی ،

در میان تاریخ سر زمین خودمان سر کردانیم  تاریخ  هر روز به میل. بعضی از آقایان عوض میشود ؟!


 

هیچ نظری موجود نیست: