« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا
در کاخ سعد آباد تنها بود حال جفتی را بافته وسر حال وخوشحال. قرار بود بیمارستانی را که به نام بانویش نام گذاری شده افتتاح کند .
آنقدر بچه بودم که زیر دست وپاها گم میشدم بادوستی که در آن بیمارستان. کار میکرد همراه شدم ودر صف اول قرار گرفتم .
سر انجام. صبر وبی فراریها به پایان رسید وانها آمدند بر خلاف عکسهایش مردی لاغر اندام اما بسیار خوش قیافه با بوی خوشی که اطراف را احاطه کرده بود ، بانویش. نیز با بک لباس ساده تنها زینت او بک سنجاق سینه بود با کلاهی سرمه ای همرنگ لباسش وچشمانی که به خورشید وستارگان طعنه میزد ، اه چه جفت زیبایی خودم را در لابلای جمعیت. جا بجا میکردم تا هر چه بیشتر به اینزوج زیبا وخوشبخت ! نزدیکتر شوم .
بیمارستان بنام ( حمایت مسلولین شماره. دو ثریا پهلوی بود ). ثریا برای افتتاحیه آن آمد انا در نطقی خیلی کوتاه کفت :
آیا بهتر نیست نام این بیمارستان بنام بنیان گذار او که عیسی ابو حسین بود نام گذاری شود ؟! چه بسا روزی من نباشم. . واز آن روز بیمارستان حمایت مسللین شماره. دو تبدیل شد به بیمارستان عیسی ابو حسین که خودش. بیماری داشت در سوییس پس از بهبودی نذر کرده بود بیمارستانی رابرای حمایت مسلولین که در آن روزها بیداد میکرد بطور رایگان در اختیار وزارت بهداری بگذارد ،
پس از مراسم افتتاح آنها یک یک طبقات اطاقها ی بیماران را سر کشی کردند. با بیماران دست میدادند وبرایشان آرزوی بهبودی را داشتند . به آنها دلداری دادند. وپس از ترک بیمارستان. ثریا ملکه گفت ، از شهرداری هم میخواهم میدان ثریا را به میدان والاحضرت شهناز. نام گذاری کند .
اشک چشمان همه پرستاران وبیماران پر کرده بود اگر در آن ساعت از یکی از. آنها میخواستی. خودرا قربانی کند با کمال میل این کاررا انجام میداد سادگی افتادگی ومر د می شهنشاه وثریا در آن زمان بسیار. بر دل مردم نشسته بود. البته غیر از. توده ای ها ومصدق الهی ها .
سالها گذشته من امروز در آستانه گذر زمانم اما بهترین وزیباترین خاطره ام همان روز است وچهره خندان وخوشبخت شاه جوان که دیری نپایید و دیگر هیچ ، بلی هیچ دیگر با نمایشات و فرمانده سازمان های مد و اقتصاد وردات زباله ها کاری ندارم آن روزها منهم خوشبخت بودم. همه خوشبخت بودیم نان داشتیم آب داشتیم خانه داشتیم وفقیر وگدا خیلی کم داشتیم چرا که شهرداری برای آنها. پناهگاه وگرم خانه ساخته بود اینها تا ر یخ زنده آن سر زمین است حال یک لکاته زیر خواب شبانه توده لاف وگزاف میزندد که مگر شاه برای مملکت ما چه کرد ؟ وتو لکاته احمق تنها نسل سومی که پدرت وپدر بزرگت ایران مارا به ویرانی کشید من تاریخ زنده آن سر زمینم وهمه چیز را بخوبی بیاد دارم وعاشقانه شاه را میپرستیدم پس از خدای نیکی ها اهورا مزدا او دومین خدای من بود ،بشما هم مربوط نیست ؟!
پایان
،،،، ثریا و 17/01/2023 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر