سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۴۰۱

چه میدانستم ؟


ثریا ایرانمنش  « لب پرچین »  اسپانیا  
زندگی. افسانه ای بود که از ابلهی روایت شد ، پر از خشم ‌هیاهو  خالی از هیچ معنا«  « شکسپیر » » 
بعضی از زندگی ها. از افسانه گذشته. خاکستر  ی بر جای میماند ،
کجا فکر میکردم که عمر من روزی در یک خیابان بو گرفته در کمر کش یک دهکده. تازه   نو‌پا شده به پایان میرسد ،
هنوز آرزو ها در سرم وعشقها در دلم غوغا میکردند و حال ساعت‌های روی یک صندلی میخکوب شده با بیماری وتعفنی را که از بیمارستان بزرگ شهر آورده ام. دارم مبارزه میکنم،
مبارزه برای کی  ؟ برای چی .  بوی گندی که در هوا متصاعد است وبجای هوای خوب پاییزی بوی فاضلا آب‌ها بوی لاشه ها وبوی ماهی گندیده سرخ شده وگوشت خوک آب پز  ،،،،، برای سال نو تدارک میبینند امروز همه دیگر دور یک درخت با زنگوله های رنگین میرقصند آن شهرک زیبای. بلین را که میساختند گم شد همه باید درخت بگذارند مهم نیست. مصنوعی باشد .
در اطاق. تنهاییم  که همیشه بوی تنهایی میدهد میل دارم بیاندیشم اما به چی ؟. به کی؟ وبه کجا ! خاطره ها را از اذهان ما پاک کرده اند. ،
روز گذشته در یک برنامه روزانه تلویزیونی  که بیشتر به یک شوی  مسخره شبیه است ‌پیر زنی هشتاد ساله به دنبال جفتی میگشت. نگهان از جای برخاستم فریاد کشیدم بجای برنامه مادام باتر فرای در تالار رودکی باید به صحنه چندش اور  آویزان شوم ،
نه موسیقی تازه ای ، نه فیلی نه کتابی. همه چیز را به. اهستگی  از کنار ما پاک خواهند کرد وبجایش دستوراتی را که میدهند  باید اجرا کرد ،
صبح زود دخترم صبحانه ام را آماده میسازد ومیرود. تا حمالی روزانه را انجام دهد خانم همسایه  می اید صبحانه مرا میدهد ناهار م را گرم  میکند وجلویم میگذارد  بعد ظروف را به اشپزخانه  خانه میبرد. هفته هاست خبر از اشپزخانه ندارم  یا روی کاناپه افتاده ام ویا درون تختخواب و،،،،در انتظار انکه شبی  ناگهان بند را ببرند ،‌امیدوارم روز روشن نباشد اوه چه غم انگیز است مرگ در تنهایی  مرگ درغربت مرگ در یکبیغوله که متعلق بتو نیست  تنفس بوی زباله نا بوی گند کثافاتی ومواد ضدعفونی ،.
نمیدانم مرگ علایمی دارد یا نه ؟
پایان ثریا 15/11/2022 میلادی!  

هیچ نظری موجود نیست: