پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۴۰۱

سلام ،دوست


ثریا ایرانمنش . «لب پرچین» . اسپانیا 

من نه أن رندم  که ترک شاهد ‌و ساغر کنم . /محتسب. داند که من این کارها کمتر کنم 

من که از یاقوت   ولعل  اشک  دارم. گنجها / کی نظر در فیض  خورشید بلند اختر کنم 

شب گذشته بیادت بودم،‌نمیدانم. در کجای این دنیای دون زندگی میکنی  آیا. قطار را گرفته ورفته ای  به کجا ؟ کسی نمیداند این قطار بک طرفه آست اما دایره وار میگردد من در نوبت نشسته ام .

بیاد ورق با ز ی هایمان بودم  شکلاتی تخمه خوردنها وتو‌گاهی دست‌هایت را با رو میزی پاک میکردی. ای بی ادب مگر دستمال در کنارت نیست  گاهی یک لقمه گنده شیرینی را به دهانمان فر‌و  میبردیم در حال خفه شده  میپرسیدیم تو‌

چه کارتی انداختی ؟

شب فرا میرسید میبایست به زن دآنم بر میگشتم. تو میگفتی برو با با تو هم با ابن شوهری که کردی میدونی منو یاد چی می اندازه ؟ یاد آن ادمکهاایی که با مقوا ونخ درست میکردند برایش یک صورت  می کشیدند. درست هروقت  اورا میبینم یاد همان ادم مقواییها میرفتم ،

در جوابت میگفتم. درست حدیث زدی ادمک  دست وپاهاش چوبی وخشک  تو سینه اش جای دل سکه گذاشته اند ،

 انرژی او  همان سکه ای بود که در جیبش داشت ومرتب انرا میمالید  همه افتخارش به قد بلد ‌،،،،، غیره بود. هرچه باشد بچه حاجی بود 

حاجی در ولایت خودشان حریر. چالوس را بجای حریر فرانسه وروسیه بمردم قالب میکرد در کنارش قاچاق هم با روسیه داشت مردم شهر فهمیدند. روی بر گرداندند واو راهی تهران شد وحجره ای در بازار باز کرد لبریز از خالی تنها یک صندوق أهنی دو عددمیز وصندلی  همه  دکوراسیون آن محل تاریک وبد بورا تشکیل میداد با اتو مبیل  کرایسلر  رفت وامد میکرد وهر شب جمعه در قم به خدمت آقا میرسید صیغه ای. وذکوتی. چهار  همسر داشت   واین آخرین تحفه او بود که با چپی ها  با چپی ها همراه شده بود پرچم به دست میگرفت  ودر خیابان‌ها راه میافتاد در خانه اش جلسه ها داشتند  و دوستانش همه بعدها از مشاهیر شدند  اما او همچنان به خایه حاج أقا چسپیده  بود ،

شب گذشته همه این روزها از جلوی چشمانم رژه میرفتند پیوند بازار با دربار. پیوند بازار با چپ  وپیوند بازار با قاچاق  این همه انی بود که سرنوشت مارا  رقم میزد پس مانده های شاه شاهان قاجار هنوز فخر میفروختند  ومارا داخل ادم حساب نمیکردند به معلومات ما. می شاشیدن  تنها ارقام بانکی ما برایشان مهم بود  تیمسار های باد کرده  لب بام حزب باد  وحال به سرنوشت نسلی میاندیشیم که تنها گول عکسهای رنگا رنگ و پیام های رنگین را میخورند وجانشانشان را بیهوده در راهی میدهند که نامش /آزادی/ آست  کدام آزادی بشر هیچگاه آزاد نبوده ونخواهد بود ،

بقیه دارد 

ثریا 17/11/2022 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: