سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۴۰۱

کوی بیکسان

ثریا ایرانمنش  « لب پر چین » اسپانیا .

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند  / گر تو نمی پسندی  تغییر ده قضا را 

هنگام تنگدستی  در عیش کوش و مستی / کاین  کیمیای هستی  قار‌ن  کند  گدا را

ایکاش  حد اقل این صفحه کمی با من راه میامد. ومیگذاشت انچهرا که میل دارم بنویسم وبرایم  ترجمه نکند وانچه را کهخودش

 میل. دارد بنویسد ومن صد بار باید صفحهرا از بالا تا پایین بخوانم که مثلا مثلث استثنا نشده باشد .

لپ تاپ که هر حروف را دوبار میزند. برایش مهم نیست. هنگامیکه بر میگردی تا آن را تصحیح کنی. خطوط پاک می‌شوند 

دیگر فکر نمیکنم از اپل. چیزی بهتر باشد.  هرچه باشد این خط  فارسی است که دارد جا خالی  میکند ،  به همان،گونه  که شرکت  بزرگ امازون کتابهایفارسی زبان را نمیفروشد واحیرا هم اگر چیزی سفارش. دهی  پس از چند روز پیام  میدهد که آمدم  نبودی رفت،،،،،،

امروز. زندگی ما بسته به این. بازی تازه داشتم. یک برنامه  آشپزی را دریکی از دهات ایران. تماشا میکردم. خانم بزرگ پنیر درست میکردندند اما همه حواس من به آن أشپزخانه مدرن ‌أخرین فریاد مد بود مجهز به تمام وسایل ضروری.  گنجه های زیبا. وکاشی های  مدرن اهه ،،توی این  دهات ر. فسنجان ؟!؟!

رومیزی های پته گلدوزی دست دوز بی اعتنا  روی میز اشپز خانه افتاده بود وحاجیه خانم  با یک چارقد چادر شب نما با پیراهن گشاد مشغول پنیر دزست کردن بودند سن مبارک هم بالای شصت سال بود 

مشت محکمی زدم بر دهان خودم. ، که ای بیچاره قفس را شکستی برای آزادی حال این آزادی تنها درون همین چهار دیواری  ا متروک تو صدا دا ر د بیرون باید دهانت ر ا ببند. ی،

روزهای متنادی در انتظار شیشه بر هستم تا آن درب لعنتی. را. درست کند 

نگاهی به اشپزخانه نکبت. توریستی خود آنداختم ،

خوب دیگر برای همه چیز دیر است.  ماهها حقوق من در بانک دست  نخورده میماند چون  نه چیزی لازم دا م ونه میلی به خرید  ویا خیابان  گردی ،

بعضی روزها فراموش میکنم غذا بخورم. چند عدد قهوه. وسپس کتابی ‌شعری و  گفتار های بیهوده روی. صفحات مجازی راست  ودروغ امروز همه صاصاحب یک  کانال شده اند برای منهم. پیام  می اید که زود باش کانالی را باز کن ،خوب  در کانال چکار کنم. حالم از آشپزی ‌شیرینی پزی بهم میخورد استوری  درست کن با. پیکر نیمه عریان. ……….و

نه ، بیاد عمو افتادم. دراشعارش میخواند. و ،،،،،،،ای آزادی ، ای تهمتن، آزادی داشت دوستان خوبی داشت . هر سه ماه  سفربه دور دنیارا داشت. گاهی با هوا پیما گاهی با اتومبیل تمام اروپارا زیر پا گذاشته بود با ادم گنده ها به مسکو رفته بود که خاطراتش را نوشت ومن انرا  دارم. آزادی یعنی چی ؟! اروپا را داشت.  ایران را هم داشت خانه اش با همسرش در مونیخ بسیار زیبا وشیک بود خانه دیگرش در تهران  دو فرزند او در سوییس در بهترین مدارس درس میخواندند حال با سایر دوستان چپول خود  وچند. چپول دیگر به دنبال آزادی بود. 

یکی از کتابهایش مر بوط بو د به یک رییس جمهور خیالی امریکا

 خوب آن روزها روابط با آن با دنیای آزاد حسنه بود. و،،،،، بقیه بماند حال من آزادم از هفت  دنیا آزادم اما  ماههاست که حتی میل ندارم تا مغازه پایین خانه ام بروم. ،کدام آزادی بشر هیچ،گاه آزاد نیست با بتدناف  به دنیا آمده واین بند  تا ابد دور گردن اوست. حق خرف. نداری حق نوشتن حقایق گذشته را وجنایتهایی که روی داده ندا ری. تنها باید از درد خودت بنویسی.   نه بیشتر  ودرون حمام فریاد بکشی ،،،،طاقت بیار عزیزم  طاقت بیار ، تا کی ؟!!!! 

پایان 

ثریا ،23/08/2022 میلادی 


هیچ نظری موجود نیست: