ثریا ایرانمنش « لب پرچین ». اسپانیا
یک بعد از ظهر داغ ودم کرده همه آن آتشی که در اطرافمان شعله میکشی خاموش شد. حال هوای دم کرده روی شهر سایه انداخته کویی همهرا درون یک تنور داغ گذاشته. ویک دم کنی هم روی سرمان. است کف پاهایمان روی زمین میسوزد .
روز گذشته پس از. ماهها خانه نشینی. تصمیم گرفت برای خریدچند دست لباس بیرون روم. بهتری جا همان مال با سر باز وهوای آزاد. اما و،،،،، درون فروشگاهها یخ بیرون جهنم . از لباس هم خبری نبود. دو دسته. ودو طبقه لباس برای کارگران وکارکنان تمیز کنان خانه ها وهتلها. مقداری زباله برای جوانان. و خوب لباس خوب میخواهی کمی انطرف تر یک پیراهن چیت ساخت چین سیصد یورو. اوف نه ، بر گردیم بر گردیم در یک کافی شاپ نشستم
. سرم را به آسمان بردم وگفت :
آسمان ابرهاتو ور دار وبرو نمیدانستم پشت ابرها خورشید داغ نشسته. ای داد پلیداد خوشبختانه در یک فضای باز از چتر ها واز درون چترها. آب پاش بصورت باران برهمه جا پخش میشد یک رستوران امریکایی بود ؟؟
نزدیکترین جایی که میتوانستیم خودم را بیاندازم خانه دخترکم بود مانند بک جنازه روی کاناپه افتادم دیگر چیزی یادم نیست !
نیمساعت بعد دیدم پسرم با جوانانش برای دیدنم آمد. اه چه سعادتی. گویی جانی دوباره گرفتم. از یکی از أنها به تازگی مدرسه راتمام کرده گفتم چه. میخواهی بخوانی ،
گفت حقوق تنها یک وکیل در فامیل کم داشتم. وان کوچکتر از همه بیشتر جانی تازه بمن داد. اه هنوز برای مردن خیلی زود آست خیلی زود
اینها گلهای هستند که من دریک سبزه زار. با دستهای خود انهارارکاشته ام. همه با تحصیلات عالی. به دور از هر هیاهوی سیاسی و زباله های روزانه همه اهل کتاب ودانش وقلم. ساعات بیکاری را به نقاشی یا موسیقی پر میکنند در مقابل دانش آنها من. بسیار ناچیزم خیلی هم نا چیز .
باید از عروس زیبای خود بسیار سپاسگذار باشم واز پسرم واز دختر دیگرم
نا،گهان از جای برخاستم. مرگ از من دور شده بود. من درمیان این گلستانی که خود بوجود آورده ام. نفس میکشم وریه هایم را انباسته از بوی خوش وخوب انسانی میکنم. ،
بیهوده سرم را درون زباله دانی تاریخ گذشته کرده ام و از آینده هم چیزی نمیدانم ، باید این لحظات را مزه مزه کنم شهد انهارا بگیرم جانی تازه بیابم ،
آن تکه درجای خودش حوابیده کاهی دردی فشاری فغانی وسپس یک آرامش نسبی
شب را در خانه انهارماندم وصبح زود بخانه برگشتم دوش آب سرد. وهوم سوییت هوم .
پایان ثریا ، اسپانیا أخرین روز جولای. دوهزارو بیست ودو ،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر