یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۴۰۱

اسب چوبی


 « ثریا ایرانمنش. لب پرچین » اسپانیا

ای به رویا سر سپرده راهی کدام دیاری . تو با این اسب چوبی  ::::

ای اشعار ایرج جنتی عطایی است که بصورت ترانه  خواننده انر ا خواند کتا ب اورا دریک گرد هم أیی وسخن رانی خریدم ترانه‌هایش بسیار جالب هستند اما خوب به حساب خوانندگان تمام شدنرانه سرا  در پشت سر موزیسین وخواننده همیشه نفر سوم است ،

او ترانه پل ‌پرنده را تیز ساخت که متاسفانه پرنده باانهمه. زیبایی  در گلوی  فراخ وهوای های های  او گم شدوفراموش .

این ترانه ماه پیشوندی را من به حساب . خودم گذاشتم که با یک برگه سفید ویک اسب چوبی راهی دیار  أشنا شدم در حالیکه راه را عوضی طی میکردم دیار أشنا در پشت سرم داشت میسوخت ومن همچنان با أن اسب  چوبی گردجهان  به دنبال جایی برای ساختن یک لانه برای جوجه های تازه سر از تخم در آورده بودم ،

دیار أشنا برای همیشه گم وناشناس ماند  خانه ای که ساختم  از برگ گلها رنگین کاغذی بودند. گلهای یاس که زود فرو.   ریخت. چیزی متعلق بمن نبود غیر از همان برگ کاغذ سفید که روی انرا پاک کرده بودند میلی هم نداشتم روی مال دیگران زندگی کنم  اعانه نمیخواستم و ،،،بیادم  آمد که همیشه روی پیشلنیم برق میزد وهمه مرا ماه پیشانی میخواندند برایم سرنوشتی خیلی عالی پیش بینی می‌کردند درحالیکه  بقول شاعر. ماه پیشونی  مال قصه است ،

امروز زیر دوش آب سرد مدتی ایستادم  نمیدانستم روی خود را به کدام سو بکنم به کاشی های بیرنگ  به آب سرد ویا به سقف  سپید کچی  کسی نبود  به خودم  مراجعه کردم درب سینه را کوبیدم قلبم. که کم کم خسته. وبیزار شده صدایش کردم وگفتم  تو. با تو سخن میگویم 

من مالیات زندگی را خیلی قبل پیش ازاین داده  ام همیشه درحال دادن مالیاتی بودم که نمیدانستم چرا  اما امروز  خسته ام. خسته  وفریاد بر میدارم ، ای سر نوشت دیگر از من چه میخواهی فقطبگو چه میخواهی چیزی را که داده ای نمیتوانی پس بگیری. من انهارا با خون دل  با اشک چشمانم خریده ام. غیر آن هر چه میخواهی ببر جواهراتم را که دزد برد فرشهایم  فروش رفت اموالم را دیگران خوردند  دیگر چیزی ندارم تا بتو بدهم غیر از خودم را بعنوان قربانی بپذیر ودست از بقیه بکش ،،، أیا فهمیدی ؟! أیا زبان. مرا فهمیدی ؟. نمیدانم زبان  زشت وکریه تو چگونه است اما با نگاهی به آن  حیواناتی که در اطرافم در شهر أشنایی میبنم می‌توانم حد ث بزنم زبان تو یکزبان غیر عادی زبان خون زبان جنگ وزبان بی  حیایی است. نماد  هرسه ومن . تهی هستم ،.رهایم کن رهایم کن 

خسته ام ،خیلی خسته ام ،

 پایان 

  یکشنبه  دوم امردادماه   ، وبیست وچهار جولای 2022 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: