ثریا ایرانمش « لب پرچین ». ، اسپانیا
فرق است ، بین گلها ، فرق است بین أدم ، فرق است بین رفتن ، فرق است بین ماندن ،
این سخنان. یا این ترانه با بغضی گرفته از گلوی زنی بر میخاست که امروز سر زمین او مانند سر زمین من اسیر بی دادگری هاست اسیر مافیای قدرت مواد و خانه های عفاف اسیر مردان جاهل پا برهنه گرسنه بیابانی او اشک میریخت وبه ملت خود تسلیت میکفت پدرش ومادرش را در غربت از دست داداه بود. اما مظلومیت مردم سر زمینش بیشتر برای او مفهوم داشت ،
او مدتها به همراه پدرش برادرش در سر زمین من قبلا از اسلامیزه شدن زندگی میکرد. ونان وأب آن زمان را چشیده بود ،
اولین ترانه اش را با ابن کلام أغاز کرد که ! چی بخوانم از کی بخوانم. منکه دهانم بسته ودستهایم به زنجیر است ،،
ما تنها اعتراض میکنیم. هرچه را که بر ضد عقیده ومصرف ما باشد ما معترضیم. همین نه بیشتر .
.(قابل توجه هنر بندان. ایرانی ) ،
در این فکرم که کدام قلم به دست کدام نقاش ازلی رقم بر سر نوشتها زد ویا انرا کشید ؟!
همیشه نمیتوان زرنگ بود وقالطاق با دروغگو بعضی ها خودشانند با اصالت ذاتی خودشان چگونه یک انسان که نام آدم ابوالبشر را بر خود نهاده قادر به کشتن همنوع خود میشود در جنگل میان حیوانات ابدا چنین چیزی امکان ندارد مگر دو نر بر سر بک ماده أنهم تنها بک جنگ وفرار شکست خورده ،
شب گذشته ناگهان از خواب پریدم واین کار هر شب من است درد ناگهان مرا بیدار میکند برخیز بنشین و گوش بده به نواهایی که بر میخیزد .
او داشت از روح القانین مونتسکیو بنیان گذار و فیلسوف فرانسوی سخن میکفت ،
روح القواتین را من سالها پیش خوانده بودم ودر ایران جای گذاشتم یکی از کتابهای مورد علاقه من بود ، هنوز مانند یک پرنده بیخیال در فضای آرام زندگی پرواز میکردم .
امروز نمیدانم آن دو هزار جلد کتاب من در میان کدام دستها و زینت بخش کدام خانه نوکیسه است کتابخانه من در اطاق خوابم بر بالای سرم قرار داشت چندین طبقه بود وتختخواب من وان دیگری ! به آن کتابخانه چسپیده بود اکثر شبها او بلند میشد ومیرفت روی کاناپه راهرو میخوابید از کتابها وحشت داشت اصولا چندان تمایل به این بازی بچگانه من نداشت در عوض فرشهای رنگا رنگ وبطری های گوناگون سرگرمی او بودند .
دستهای من قفل روحم زندانی وخودم دچار خفقان
حال تازه آمدم نفس بکشم که آن تکه گوشت بی معنی خودش را نمایان کرد ،نه برای تو آرامش واسایش سم بزرگی است
باز یک قرص دیکر ویک نیمه خواب یا چرت دیگر ….در خیال کجا بودم !؟ کجا میرفتم ؟
اهان . فرق آست بین ماندن و فرق است بین مردن فرق است بین گلها فرق است بین خواستن ،
وما در میان این فرق ها بی آرام وسر گشته راه میرویم حال باید هر صبح با ترس ولرز این صفحه را باز کنم وببینم جعفر آقا از فرنگ برگشته انهارا پاک کرده یا نه ؟! حتما پاک میکند .به آن دخترک خوشبختی میندیشم که مانند یک عروسک جاندار در روی پاهای پدرش نشسته بود ،جایت امن است ، محکم است مردی از تو نگاهداری میکند .
و….به چشمان جذاب وسبز رنگ آن دختر زیبای سر زمینم که داشت جلوی اتو مبیلها گدایی میکرد چه چشمان سبز زیبایی داشت مرا بیاد چه کسی میانداخت ؟!
نگران آن دخترم وان یکی دخترم که دچار بیماری هدیه چین شده ودر میان تب ولرز وسر درد وسرفه دارد جان میدهد کدام لعنتی در مقابل تو ایستاد وسرفه کرد واین بیماری را بتو هدیه داد ؟ با آنکه سه بار از واکسن های اهدآیی استفاده کرده بود ،،،،اه لعنتی ها .
درد شروع شده قهوه ام نیمه کاره ویخ کرده من ،کجایم ؟! . پایان
ثریا ایرانمنش / 12/06/ 2022 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر