ثریا ایرانمنش «لب پرچین » اسپانیا !
شب گذشته باز در میان بیخوابی ها به آهنگ خواننده بزرگ افغان گوش میدادم که گله میکرد .همون روزا که خیابون خالی ،کوچه ها در امان وخانه ها کاه گلی بودند ما آسایش وارامش داشتیم در کنار قصه های ساده ….
من بیاد خانه های روستایی دیارمان افتادم خانه هایی که میان باغها به خوبی دیده میشدند بوته های گل سرخ در باغچه های انها به حدی زیاد بود که انسان میتوانست روی بستری از برگ گل سرخ بخوابد ، راستی آن گلها کجا رفتند ؟!
زمانی که از کنار یک خانه رد میشدم تلی از برگهای رز میدیدم که روی هم انباشته اند وسوسه میشدم که روی انها بغلطم ویا یک شب را به صبح برسانم عطر آن گلها تا دور دستها ترا مست میکرد .
بطور حتم. صاحبخانه میل داشت از انها گلاب درست کند .
جالبتر آنکه. در نزد انها شرابخواری حرام بود اما بودند. زنان ومردانی که با کشمش عرق میساختد ودرشیشه های کوچک زیر بالش خود پنهان میکردند وگاهی جرعه از آن مینوشیدند میگفتند که :
شربت سینه است و سینه را صاف میکند. رنگ أنهم قهوه ای به رنگ کشمش بود .
گاهی هم مجلسی. بر پا میکردند دایره ای ودنبکی سازی واوازی و دخترکی در میان میرقصید. بوی خوش نان داغ تنوری. وابی که روی اجر های داغ ریخته بودند با بوی خوش برگهای گل سرخ وبوی غذا ترا مست میکرد .
درب همه خانه ها نیمه باز بود. هرکس رد میشد یک بفر ما منزل خودت هست. به رهگذر تعارف میکردند واما بمن ! بچه برو تنها اینجا چکار میکنی ؟!
من همه چیزها را مانند دوربین وضبط صوت در درونم حفظ میکردم .
امروز تنها با همان خاطره ها خوشم ودرانتظار هیچ کس نیستم که درب خانه را . بزند ،
درون خانه ام از گل سرخ و عطر غذاهای مطبوع دیارم خبری نیست. هرچه هست بازاری است در بسته بند یهای محکم پلاستیک. یکبار مصرف حال میدانم آن خواننده. افغان با آن همه درد چه میگوید وحسرت همان خانه کاه گلی وکوچه های امن وقصه ها ونقل ونبات را میخورد ،
امروز باید به زیر سایه یک پرچم نوین ویرانه برویم. زرد وأبی. همه جا این رنگها به چشم میخورد أهسته أهسته مانند همان قورباغه درون أب گرم مارا خواهند پخت صبرشان زیاد است .
نباید حرفی زد ویانوشت. باید. زیرسبیلی از کنار این فریب ها گذشت .
دیگر هیچ .ث
پایان
ثریا ایرانمنش 17/05/2022 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر