شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۴۰۱

حرف میم

ثریا ایرانمنش   « لب پرچین »  اسپانیا 
جناب نیکولو ماکیاولیست  رهبر و پرچمدار علوم سیاسی. در گفته هایش ابراز داشته بود که (با ترس می‌توان بر مردم حکومت کرد باید مردم را ترساند  و اینکه از  دین می‌توان ارتشی را بوجود آورد  اما از ارتش نمیتوان دینی ساخت )  چهار یا پنج نفر که اسم اول آنها میم  می‌باشد در زندگی من همیشه جاودانه وزنده اند  یکی در عکس بالا که در مصر مدفون است وچهارتای دیگر  سه تا در ایران ویکی در امریکا. این اشخاص  تنها کسانی بودند که ارزش داشتند من به آنها احترام بگذارم ودر برابرشان خم شوم   من هیچگاه در برابر کسی خم نشدم حتی روزیکه از طرف اداره ما برای تولد  شهبانو با سبد های گل دسته دسته دریک اتو بوس امنیتی به طرف کاخ رفتیم همه خم شدند. من ایستادم درجایی   همکار من دستش را روی سرم گذاشت  وگفت خم شو. نشدم ایستادم وبه سخنان پر شکوه و پر مجاز. ریاست اداره کار وسایرین گوش دادم. سپس عکس دسته جمعی گرفتند. تنها سر من بین عده ای آن بالابالاها دیده می‌شود ، 
در اداره. مرا طلبیدند که چرا خم نشدی. .گفتم من تنها دربرابر خدا  خم میشوم. وچه بسا روی زانوانم بنشینم  امان در برابر دیگران. نه ! خم نمیشوم ،،،،نتیجه ؟! مرا  به قسمتی دیگر فرستادند با یک  حکم مسخره . به هرروی  عدو شود 
 سبب خیر اگر خدا خواهد .

برای همین خم نشد نها امروز تنها هستم.  دیگر نمیتوانم با یک اتو مبیل لوکس جلوی یک مغازه لوکس. بایستم ‌اجناس لوکس !!!! را تماشا کرده  یا بخرم  . امروز دیگر نمیتوانم به یک دندانسازی لوکس ! بروم که. دندان سگ را درون دهان گاو نگذارد. یا دندانمرده است یا مشتی کچ وپلاستیک  زیر عنوان چینی بنا براین . چیزی در دهانم گم شده أنهم  درست دندان‌های جلوی  دا
دهانم که باعث شیرینی لبخندی میشد . حال ماسک خوب آست . خیلی هم خوب آست . چشمانم. ا با یک عینک لوکس !!!  میپوشانم ودهانم را با یک ماسک ویا  تکه پارچه. واگر قرار ا باشد به جای لوکسی !!! بروم کسی. دهان مرا نبیند. ،
دهانی که روزی زیباترین دهان بود وزیباتربن وشیواتربن کلمات از آن بیرون میآمد ،
حال امروز. به مدد حرمت اربابان ما که در سال‌های پیش. فرموده بودند که شاه ایران  خیال کرده بزرگ است. کشورش باید درحد همان پاکستان ویا بنگلادش باشد. وخود اعلیحضرت  شاهنشاه محبوب من این را. دانستند ‌فرمودند که من بیشتر از سه سال. دیگر شاه نخواهم بود اما زیر ساخته هایتان را نگاه دارید چرا که نفت ما به زودی تمام می‌شود باید از تکنولوژی لوژی نوین استفاده کنیم و،،،،،
خوب  دیگر حرفی ندارم بزنم ایران ما همان بنگلادشی خواهد شد که ما زیر آوای دین محمدی آرزویش را داشتیم. در کوچه  به دنیا آمده درکوچه هم  خواهند مرد ،
.
وأیا  این ایده و لوژی شیعه واقعا ایمان آست  ؟ دین آست ویا یک سکت  ویا باید در انتظار پیامبری جدیدی باشیم ،
وما تنها نیستیم که فریب خورده ‌و میخوریم خیلی ها هم میل دا رند فریب بخورند اما (لوکس) زندگی کنند ،  پایان 
ثریا ایرانمنش.  چهاردهم ماه می  دوهزارو بیست ودو میلادی  برابر با هیچ !

هیچ نظری موجود نیست: