ثریا ایرانمش « لب پرچین ». اسپانیا .
مستی بهانه کردم وچندان گریستم. / تا کس نداند که گرفتار کیستم
حالم خوب است ملالی نیست غیر از همسایه ویا همخانه بودن با. موجودی که انرا نه دیده ای ونه میشناسی. در درونت جای خوش کرده وهرروز هم پروار تر میشود رمق وانرژی ترا میگیرد .
روز گذشته ریپرتم را از پزشک گرفتم. ،،،،خوب همان است. اما درها به رویش بسته است ونمیتواند خودرا به جاهای دیگری بکشاند ماهم کوشش میکنم هر بار تکه ای از او جدا کرده جلوی حیوانات بیاندازیم. جایش امن محکم است ،
ملالی نیست زندگی به روال. همیشگی میچرخد رفتن به سوپر وخود مشتی اشغال ونشستن به روی مبل. تماشای. فروش زباله هایی که هر بار بشکلی دیگر تغییر شکل داده ودوباره راهی بازار میشوند ،.
تشک ،. دوچرخه ، مخلوط کن ، قهوه جوش مبل. لباس. اثاثیه دست چندم ، خوب انبارها پر شد ه از ابن زباله ها ما هم تماشاچی هستیم .
چه سخت است که نتوانی از جایت به سرعت برخیزی وحرکت کنی. چه سخت است. که باید چشم انتظار دیگری باشی تا خانه انرا تمیز کند وچه سخت است زندگی در این دنیای. غولهای بی شاخ ودم . همه پروار سر ها همه تراشیده. وزنان !؟. نه بهتر است از زنان حرفی نزنم. مردان هستند لازم نیست زنی خودش.ر ا به میان معرکه بیاندازد. مردان میتوانند نقش زن وحتی ماد ر را نیز بازی کنندفیلمها نمایشات و. بخصوص آن فیلم چندش أور. وتهوع اور حس هشتم. به کار کردانی آن برادران .بیمار جنسی وروانی ،
در فکر شاه هستم چه أرام وبیصدا از این جهان رفت. تا لحظه أخر آن لبخند شیرین وان غرور. ذآتی را حفظ کرده بود ، او دیگران را أباد کرد وخودش ویران شد ، حال. هموطنان در توییتر توی سر وکله هم میزنند تا قوچعلی بیاید یا داد علی ویا مریم مجدلیه وانهاییکه در درون ریشه کرده اند به اینهمه حماقتها میخندند سیسمونی ها و قنداق بچه دهاتی راز ایتالیا ویا حد اقل از ترکیه میخرند وبار میکنند گور پدر آنهایی که گرسنه ویا بیمارند. خوب باید لیاقت داشت این لیاقتشان امروز معنی وشکل خودرا عوض کرده است. ( خودرا گران بفروش نه ارزان واگر میتوانی بکش هرکسی که سر راهت ایستاد ). مهم همین است عشق وعاشقی وشعر وغیره را بریز در چاه متعفن روزگار. بازار برده فروشی است تو میتوانی سر بازار بایستی وخودرا به چند عده بفروشی هم صاحب ویلا وخانه دار میشوی هم. برده دار .
از من وما گذشته برایمان هم مهم نیست که در آن سر زمین چه ها میگذرد چه آنجا وچه ترکیه یا لبنان وسوریه یا عراق برایمان یکسان است .
روزی به چند نفر دراین سر زمین مراجعه کردم تا یک دکه باز کنم برای تاپا وأبجو ،،،نه! نمیشود سخت است. خوب چرا دیگران به راحتی اینهمه دکان باز کرده اند برای من سخت بود ؟! بلی تو پشتوانه نداشتی. حساب بانکی ات هم زیر
بود. همراه هم نداشتی همدست هم نداشتی. تو که دختر شهر اورلئان نبودی که لباس رزم بپوشی وبه جنگ بروی. یک أدم معمولی با تجربه های گرانبهایی که خریداری نداشت ،
حال تو هستی وان میهمان ناخوانده که ترا اسیر ساخته. ، میل سفر داری ؟! کفشهایت امروز سوار بودند
به کجا میروی ای تنهاترین زن عالم ؟ …..
پایان ثریا . ۳۱ فروردین برابر با بیستم آپریل دوهزارو بیست ودو فرنگی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر