سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۴۰۱

آرزوهای بزرگ


 ثریاایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا

تا چند هشیار باشم  ساقی بده  ساغر من  /  پر کن زمی  ساغرم   را تا گرم سازی  سرمن /

من خسته زهشیاری  مشتاق این میگساری /  تا جام  پر باده  داری  حاشا مر واز برمن ..."نیاز کرمانی"

اکثر شبها به کتابهای " صوتی " گوش میدهم  که بیشتر آنهاتنها فهرستی از کتابهای چاپ شده با چند خط خلاصه شده با صدایی نا هنجار ! 

شب گذشته کتابی را زیر عنوان  آرزوهای بزرگ  وخواسته هارا گوش میدادم  بد نبود اما تنها یک  مشگل داشت وآن این است که من هرگاه ارزوی بزرگی  دردلم پرورانده ام   آنچه را هم  داشته ام از دست داده ام ! حال بگو بخودت اعتماد کن  گام های بلند بردار  وجلو برو ؟ کجا ؟ درها همه بسته وپنجره ها همه  خاک آلود  با کدام گام به کجا بروم /

خوب ! درخیالم خانه ای کوچک را مجسم کردم درکنار رودخانه ودرمیان جنگل با جند همسایه خوب ومهربان که شبها گرد هم جمع شویم !! اما کجا  همه شهرهاراوسر زمین هارا از نظر گذراندم  تنها جایی ا که یافتم همان شهر " سیویل " است خوب حالا که نزدیک همانجا هستم تنها خانه ام آپارتمانی است وهمسایه های نامهربان که ابدا یکدیگر را نمی شناسیم  مگر آن بانویی که سریدار است وتقریبا حالت پلیس هم دارد ! 

نه ! آقا خدا پنبه را درون گوشهایت محکمتر کن من چیزی نخواستم همین جا خوب است امن است نقطه امنی است اگر ناگهان بمبمی از اسمان برسرمان فرونریزد وآن مرد پوشک پوش بجای انکه پوشک خودرا عوض کند راه جنگ  ها را عوضی برود  وملتی هم گوسفند وار به دنبالش بدوند .

نه همین جا خوب است  خیلی هم خوب است زمستانها بدون افتاب وتابستانها لبریز از افتاب داغ پشت به قبله امال وارزوها !!!

صبح که از جای برخاستم دیدم همه آروز هایم بر آورده شده ودچار خونر یزی شدید هستم ! خوشبختانه  عصر دکتر دارم واین تکه گوشت بدجوری مرا عذاب میدهد  مرتب با هم در جدالیم  " من ترا آخر میکشم  ...غلط کردی این منم که ترا میکشم جنگ ما همچنان ادامه دارد  ومعلوم هم نیست سر انجام برد با کیست ؟! این است نتیجه ارزوهای بزرگ من .دخترک از سفر برگشته درون تختخوابش افتاده ان دیگری مشغول کار است خودم باید به تنهایی همه کارهای خانه را انجام دهم حال مهم نیست آپارتمان است یا خانه ! فرقی  به حال من نمیکند . 

حال مرتب بگوش ما بخوانید که بلی  میتوانید  بلند شوید انرژی مثبت را بکار اندازید مدیتیشن که اخیزا بسیار مد شده انجام دهید به باشگاه ورزشی بروید وآروزهای خودرا درذهنتان نقاشی کنید متاسفانه من نقاشیم بسیاربدا است همیشه نمره  نقاشی من زیر ده بود !

درخبرها دیدم در یکی از مدارس پسرانه تهران موهای بچه هاراکه کمی بلند شده قیچی کرده به درون سطل اشغالل مییریزند گویی ابدا ان سر زمین وآن افکار دست نخورده وان ملت درخواب مرده اند  من  خود یکی از همین قربانیان قیچی بودم خانم مدیر به همراه  فراش مدرسه  موهای بافته وبلند م با روبان سفید دردوردیف پشت سرم را با قیچی بیرحم بریرند ودرآتش سوزاندند  مرا مانند مرغ کل به خانه فرستادند ...چرا  دو روز پیش یکی از خانمهای متعین دریک عروسی مرا   دیده بود که با موهای افشان وپیراهن آستین کوتاه مانند یک پروانه گرد درختان شمشماد وگل های  یاس میگردم وپسر بچه های فامیل از پشت شیشه ها مرا دیدمیزدند !!! تنبیه شدم بجرم بازکردن موهایم تنها ده سال سن داشتم . 

این داستانها ریشه دارند وریشه اش نیز درقعر وجود زنان بیشعور وخود باخته وکنیز  مردان قلدر خوابیده است نباید تعجب کرد ومردان هم هرروز وحشی تر میشوند بنا براین ارزو کردن دراین جهان یک حماقت است وبس .

پر کن تو جامم پیاپی  تا هوشیاری شود طی / آن سان خرابم کن از می  کز خود رهد خاطر من !

 پایان  دلنوشته امروزی ما / ثریا / 19/04/2022 میلادی !

هیچ نظری موجود نیست: