پنجشنبه، بهمن ۱۴، ۱۴۰۰

شب !


 ثریا ایرانمنش  " لب پرچین " اسپانیا !

ای شب . چه بسر داری ؟   برگو چه خبر داری ؟  از عاشق بیمار / از مردم بیدار / ای شب چه غم افزایی / غم بر سر غم هایی / عزم سفرت کو ؟ مرغ سحرت کو؟ ..........

گوییا ما همه در شب زندگی میکنیم  .امید روشنایی نیز از روح ودل ما رخت بربسته  تنها خورشید بیرنگ وبی فروغی  که گاهی خودی نمایش میدهد ومیرود زندگی بکام جهانخواران است وبس !

تمام تاریخ این زمان ظلم است وجنایت  وما دریک ظلمت   چه کسی روزی خواهد نوشت از این تاریخ وحشتناک وسیاه ؟  وآیا کسی خواهد توانست این نقل صادقانه وبی ریا بنویسد ؟ قلم ها درمیان دستهای بریده وخورده شده ند جهانی از ابرهای سیاه حتی بر تاریکترین زوایای زندگی ما  حاکم است و هر  جا میل دارد راهرا باز میکند ودرهر کجا که لازم باشد  راه را میبند د ویا  مارا مات درروی صفحه باقی میگذارد . 

وچه کسی باور خواهد کرد که ما درزمان  صلح وارامش  در روشنایی های پیشرفته هنوز درتاریکی بسر میبریم ؟  چه کسی میتواند   باور کند بدبختی ها هیچگاه  پایان نخواهند پذیرفت  زندگی وعمر وهستی ما درمیان دستهای الوده بخون است  وچه کسی میتواند بیاندیشد که ایا اینهمه اندیشه وفکر خیالی بیش نیست ؟ ....

 طاعون  ثروت اندوزی وبالا رفتن در میان ما  هر روز بیشتر رشد میکند وسهم خودرا ازخون یک یک ما میطلبد  وزمانی فرا میرسد که تو مرگ را فریاد میزنی وتا با آغوش باز بسویش بروی  آرزوهایت گم شده ه ویا بر باد رفته اند .

ما چه پیروز شویم وپا  شکست بخوریم دیگر " آن " ما نیستیم  وهنوز جلوه هایی از فرزندان آدمکشان دوران جنگها در گوشه وکنار بچشم میخورد که با قساوت میکشند ووسپس در یک بیدادگاه بی آنکه مجرم شناخته شوند آرادانه روی خون بقیه راه میروند .

 و.توای رهزن .....میتوانی آدمکشان مزدورت را بسوی ما بفرستی  اما ما از روی نعش آنها عبور خواهیم کرد وآنهارا برایت پس میفرستیم از اینجا تا جهنم که ترا بدرقه کنند .ث

پایان / ثریا ایراتمنش / 03/02/2022/ میلادی !


هیچ نظری موجود نیست: