چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۴۰۰

و... تا به جند ؟


ثریا ایرانمنش  " لب پرچین" اسپانیا !

هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز / نقشش به حرام ار خود صورت گر چین باشد !

این مهم نیست که انسان در جستجوی چیست  وبرای چه موردی بر میخیزد  در آغاز چه را یافت ودرپایان که را می جوید  . " حقیقت" را که بطور کلی گم شده است  دیگر توش وتوانی نیست تا برای جا انداختن آن برخاست .

جستجو تنها یک راهی است گذرا وشاید به نوعی خود فریبی گاهی هدفی راستین  داری وبه دنبالش میروی اما درمیان راه  ترا می کشنند وخود وجانیرا که دراین راه گذاشته ای بباد میدهند . 

زمانی فرا میرسد که هدف تنها وسیله است وترا ازهیچ ارتفاعی باز نمیدارد تو همچنان امیدواری  و....در آخرین پس کوچه ناگاه   بخودت میایی که هدف چه بود؟ کجا یودم ؟برای چی دویدم ؟ حال به کجا میروم  دیوار روبرویت تا اسمان کشیده شده وراه برگشت را نیز گم کرده ای  آنقدر پیج وخم رفتی  وسرانجام به بن بست رسیدی .شاید از نظر عده ای این کوشش وجهش برای جمع  آوری مال ومناففع شخصی  راهی خوش باشد اما برای من بیحوصله تنها راه میروم  .وهمچنان میروم به کجا؟ 

نگران اینده ! جنگی تازه ؟!  دلشوره  برای جوانانی که باید  جلوی گلوله ها بایستند تا قربانی شوند . بلی تو برای قربانی شدن پای به این جهان گذاشته ای . 

جستجوی تو بی نتیجه است  به خودی خود راهی است بی انتها وچیزی را مشخص نمیکند " مانند همین نوشته جات "   هر راهی را  طی میکنی برای چیزی مجهول ونا شناخته  به دنبال جستن چیزی هستی  ویافتنش وسر انجام آرامش گرفتن .

اما نه اورا می یابی ونه به ان ارامشی که در ارزویت نشسته میرسی همچنان باید این راههای ناهموارارطی کنی با کوله باری  سنگین تر.

از این پس این جستجو دیگر برای تو یک نیاز نیست یک هدف نیست  چه بسا گم میشود وتو آزاد میشوی ا ازهمه قید وبندها رها گشته اما این ازادی تنها درچهار دیواری اطاق کچی وسفید تو ارزش دارد در بیرون از این چهار دیواری تو دربندی در زنجیزی درقیدی باید روبندهارا عوض کنی  بشکل دگران در بیایی اگر میرقضند تونیز دستی درآن میان براری واگر میگریند تو نیر باید بگریی..

امروز اکثرا شکارچی شده اند ودست به شکار های نو ظهور میزنند برایشان مهم نیست چی وکجا  اکثرا گرسنه اند وعده ای عادت کرده اند . 

زمانی که با یک تجربه تازه روبرو میشوی سعی داری آنرا بشناسی و این تجربه گاهی بشدت زجر آور وتلخ است وتوکم کم به ان عادت میکنی سرانجام خستگی برتو چیره میشود باید راه راهی  را بیابی ...اما همه راهها به " رم " ختم میشوند وراه تو نیز بسته است از تو تا " رام" راهی بس طولانی وبسیار خطرناک است .

امروز با انبوه تجربه هایت میل داری کجا بروی ؟ جایی نیست / راهی نیست . چشم به دردوخته درانتظار اشنا اما بندها  وبستها  ضخیم تر ازان هستند که تو دلبندت را ببینی . .

باز تو درجستجویی اما این جسنجو دیگر ترا هدایت نمیکند بلکه بندی است که ترا درمیان گرفته است .

این گردش وجستجو توام با دردهای روحی وجسمانی ترا از پای میاندازند وانگاه درمیان نشسته بخود می ایی که : 

چه شد آن غمگساری ها . کجا رفتتند آن دوستی ها وچه شد که ناگهان مانند یک تکه سنگ درمیان صخره های سرد ویخ بسته زمستان زندگی تنها ماندی  بی هیچ کمکی .

همه تواناییت را جمع میکنی وبسوی زندگی حمله میبری  هنوز وقت داری تا بسر منزل مقصود برسی باید انرژی را  آنچه را که ازدست میرود  دوباره به دست آوری اگر چه به این ماشین زبان بسته قفل شده باشی او ترا به حرکت خواهد آورد .

و........روزی دیگر اغاز شد .

هرکه را ذره ای ازاین سوز است / دی وفردایش  نقد امروز است 

هست مرد حقیقت ابن الوقت /.  لاجرم بر دو کون .. پیروز است ....."صائب" 

پایان / ثریا ایرانمشن . 08/12/2021 میلادی !

هیچ نظری موجود نیست: