جمعه، آذر ۱۹، ۱۴۰۰

عصر نوین


ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

هر روز دلم به زیرباری دگر ست / دز دسده من زهیچ خاری دگر است /

من جهد همی کنم  قضا میگوید /  بیرون زکفایت تو  کاری دگر است ..........." ابیات حافظ "

نمیدانم ایا در ایده ماشین ها وهوش های مصنوعی خواهند توانست  اشعاری  مانند حافظ ما بگویند ؟ ویا خیامی یگر  مادر دهر بزاید  اینهمه غوغا ی گرفتاران   زچیست ؟ واگر بدانند چه آینده ای در انتظار آنهاست قبل از  هر عملی خودرا نابود خواهند ساخت .

در میان کتابهای  بیجاره واوئره من چند کتاب فلفسی نیز دیده میشود  مانند عصر خرد . عصر درون گرایی . عصر روشنگری .عصرادیان وعصر وعصر وعصر اما هیچ خبری از این عصر  که ما درآن بسر مببریم نیست همه قلاسه گفتند سخنی ورفتند واگر هم سخنی چند گفتند امروز آنهارا پاک کرده اند . 

امروز ما درعصر چهارم یعنی عصر نابودی بشر وعصر هوش مصنوعی زندگی میکنیم  در ینده دیگر بمن وتو  فرزندان ما احتیاجی نیست ماشین خود همه کارهارا انجام میدهند وسپس دست آخر هجوم میبرند بسوی سازنده وبوجود آوردنده  خود  همان کاری ار که امروز سازندگان هوش مصنوعی انجام  میدهند خدارا ازمیان برداشته همه خدایانرا  در سالل 1996 کتاب ".کوید نوزده  "نوشته شد وهمه چیز درآن شرح داده ودستورات لازم ا نیز بر شمرده بود ... قریب پنجاه میلیون نفر از ابنای بشر باید ازدنیا بروند وبقیه نیز دستکاری ژ نتیکی میشوند یعنی مانندهمان ماشینها .دلم برای باغ میسوزد برای گلها ی اطلسی نازک طبع وبنفشه ها وگلهای صحرایی کخ دیگر کم کم گم میشوند وما زیر دست ماشیینهای خورد خواهیم شد .

در دوران خیلی جوانی فیلمی دیدم ترسناک بعنوان " پنج"  آن زمین برایم این فیلم تخیلی ترسناک بود  بطوریکه تا آخر نتوانستم آنرا ببینم وخودرا به بیرون از سالن انداختم . در دنیا پنج انسان باقی مانده بود  که هر یک درگوشه ای از دنیا بیخبر از یکدیگر میزیستند مغازه ها همه باز اغذیه ها همه ریخته لباسهای آویزان ومارها  عقربها وسایر جانوران بسوی غلات هجوم برده بودند وان پنج نر هریک مشغول کاوش وکندن خاک بود تا چیزی برای خوردن  یا نوشیدن بیابد کم کم یکی از انها شهری را یافت اما اغذیه دیگر غیر قابل خوردن بود او دوباره به کشت مشغول شد  بقیه راندیدم ........

آن روزها این زمانرا بما نشان میدادند زیر نام فیلمهای تخیلی وعلمی اما امروز عملا بی هیچ رودربایستی با  کمک پلیسهای مسلح مارا مجور کرده اند دهانمانرا برای همیشه ببندیم  افکارمانرا نیز محدود کنیم وآنچه ازما باقیماند ودیگر قابل مصرف نیست باید نابود شود هیچکس مالک آنچه را که دارد نخواهد بود نه خانه نه ملک .نه باغ همه چیز اشتراکی خواهد بود " همین  امروز نمونه هایش را میبینم که عد ه ای به خانه های خالی حمله کرده و درآنجا سکونت میکنند .آدمهای خریداری شده را میبنیم که به زور واردخانه ها شد یک خانوا ده  را میکشند .یا درخیابانها همه صاحب یک چاقوی یک شکل شده به پهلو ی تو فرو میکنند ظاهرا برای دستبرد است اما درواقع  وظیفه آنها کشتن است  باید پنجاه میلیون انسان از روی زمین محو شود .

زمانی که من  شاهد زدو خوردها میان مردان سیاسی وسایر مجالس هستم ا زخود میپرسم ایا انها میدانند جه اینده ای درانتظار انها وفرزندانشان  نشسته است ویا از خودشانند مانند آن دیوانه نخست وزیر ب.ک که گویی یک زمین  شور روی سرش گذاشته است وهمیشه مست .بقیه بماند .

با تگاهی با  روسای دول  وسر زمین ها باید بفهمیم که دنیا ما رو به نابودی است رهبری آن سر زمین پر برکت وپر نعمت وصاحب تمام منابع زیر زمینی را به دست یک دیوانه داده اند .بقیه دیگر معلوم است اروپا غیراز باران وسرما وکوههای یخی چه دارد ؟ منابع در زیر آن قرص ماه است آن خورشیدی که همیشه مید رخشید حال باید کم کم به دست دیگران بیفتد ومشتی کاغذ ار بعنوان دلار کف دست انها میگذارند تا آنه خانه های  بزرگ  بخرند  ودراینده انهارا تحویل دهند  همه تن به حقارت روح داده اند وجسم را دو دستی تقدیم دیکاتوری نوین کرده اند .

شب گذشته نقاشی یک رباط را وی یکی از صفحات مجازی دیدم وابیاتی  که رباطی دیگر سروده بود وسومی داشت فوت بال بازی میکرد چهارمی داشت میجنگید مانند گلادیاتورها  در بخش بزرگی از سر زمینهای اعراب   همین رباطهای مشغول خدمت میباشند نه حقوق لازم دارند نه مرخصی ونه زایمان ونه درد معده  تنهاباید شب تا شب  آنهارا مانند  گوشی هایمان  به برق برنند و شارژ کنند همین برای اینکار  هم یک نفر بیشتر لازم نیست .  

دنیای خوبی درانتظا رداریم خوشحالم که صاحب هیچ چیز نیستم ومالک هیچ تنها مالک روح خویشم وبس که انرا گم نکنم ونگران کودکانی که بیخبر از همه چیز  به دنیا امدند  سزنوشت انها چه خواهد بود از همین زمان میتوان کمبود وتولید وزایش انسانهارا احساس کرد واگرهم بچه ای به دنیا می اید تنهاست  تنها  تنها .

شاد زی با سیه چشمان شاد / که  جهان نیست  جز فسانه وباد / ز آمده شادمان بباید بود / واز گذشته نیز نباید کرد یاد .

این را قرن ها پیش رودکی بزرگ برای ما سرود  وما دیگر حق نداریم از گذشه ها یاد کنیم باید انهارا به دست آتش بسپاریم با تنفس عمیق گذ شته ها  را فراموش کنیم  هم خوشی ها را هم غمها را که گاهی شیرین بودند .ث

پایان / ثریا ایرانمنش / 10/12/2021 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: