یکشنبه، آذر ۲۱، ۱۴۰۰

جاسوسان آرام

 ثریا ایرانمنش" لب پرچین" اسپانیا .

برگی از دفتر نوشته ها !

نوشتن ها وگفتنی ها زیادند  اما حوصله کم  . همه جا مینویسم روی کاغذ روی تابلت روی دستمال کاغذی  اما بیفایده است تنها خودمرا خالی میکنم  کار بدی نیست هر چه هست بیرون میریزم وآنچه را که نباید به گوش دیوار بسپارم در جایی دیگر پنهان دارم .

شب گذشته هنگامی که پرده هارا میکشیدم خاک زیادی از آنها بلند شد وبه درون  گلویم رفت ! چند سال است این پرده ها پایین کشیده نشده  وشسته نشده ند  آنهایی که ادعای کمک بمن را دارند تنها باهمان جاروی جادویی دلخوشند که آنرا روی کف اطاقهای بدون فرش بکشند ویا خدمتکاری که شیشه هارا پاک میکند  من نمیدانم با آن کهنه دستش چند بار در توالت وبیده را نیز پاک کرده است باید خودم برخیزم وبرخواهم خاست . روز گذشته دخترم مییگفت از شهرداری برای ما نامه آمده که درختان شما زیادی بلند شده اند  وچمن هایتان را نیز باید کوتاه کنید !!!  درست است آن سروهای بلند بی نظیر که دیگر در هیچ کجای این زمان نمیتوان آنهارا یافت باید قطع شوند تا شهر داری آنهارا به خانه های از ما بهتران ببرد ودراین سوز سرما چه کسی میتواندچمن هارا کوتاه کند آنهم چمن های  خیس را !  بهبادهای  های بیسر نشین مرتب بالای سر ما درگردش میباشند ایا به خانه آن جناب "روچ" هم سر میکشند که روزانه هیجده باغبان باید باغچه خانه کوچک  چند صد هزار متری آنها را  مرتب کنند؟ ! نه ! گمان نکنم هیجده باغبان هر روزخد ا میداند چند بار از بالای سر این ساختمان من رده شده اند وبا دیدن  باغجه مرده من گمان برده اند که کسی  دراین خانه نیست یا اگر هست زنده نیست باغچه ای که دیگر خا ک ندارد وبجا ی گل اطلسی ورز وبنفشه  کاکتوسها رشد کرده اند وتولید مثل میکنند !!! 

کانالهای تلویزیونی مرتب ترکیبات غذاهارا نشان میدهند مگر چقدر این ملت گرسنه است ؟  ویا کاری دیگر غیراز  خوردن  نیست  .یا گردش دور شهرها ! نه ؟  درحال حاضر باید به همین هم دلخوش بود شاید فردا همین را هم ازما گرفتند  روز گذشته دخترم سومین تلویزیون را خرید تا بحال سه تلویزیونرا  سورانده اند یکی را هم من به انها هدیه دادم  آنهم سوخت ! اما من شاید این سومین تلویزیونی باشد که دارم چرا که اکثرا خاموش است مگر به هنگام دیدن فیلم ویا برنامه خاصی . .

کتابهایم دریکطرف افناده   گلدوزی درجای دیگری بمن دهن کجی میکند  نوشته هایم  درجای دیگر ولو شده اند حوصله هیچ کاری ندارم   وامروز خبر دار شدیم /که آخرین قهرمان  تنیس این سرزمین هم به سرا ی باقی شتات جوانمرگ شد هشتاد وهشت ساله !  چه خوب خوشا به سعادت  او که نماند تا سالهای سی را ببیند ودنیا را وهوش مصنوعی وروباتهارا که کم کم  وآهسته آهسته برای اشنایی با انسانها آنهارا به میدان آورده اند اول دلفک بازی میکنند بچه هارا میخندانند وسپس بزرگانرا خواهند بلعید هم شغلشان را هم نانشانرا وسر انجام خودشان را .

باید برخاست وکمر راست کرد  وزندگی را دوباره ازنو ساخت  نشستن وحرکت نکردن مرگ تدریجی است مهم نیست دردها نشسته ایستاده وخوابیده باتو هستند بنا براین بایست وخودت را هدایت کن .......

برنامه ای زیر عنوان " شرقی غمگین " که رادیو فردا آنرا درست کرده از مرگ فریدون فرخ زاد را  میدیدم خنده ام گرفت رادیو فردا وهمه رادیوها وتلویزونهای  های فارسی زبان دردست ییکنفر است مانند قدیم ها که مردی  چند عروسک را به نخ می بست وهر ده انگشت او حامل چند عروسک بود که انهارا به گردش درمیاورد میرقصاند به همراه یک موزیک ضعیف  این رسانه ها نیز دردست یکنفرند یک روز شاعر ی برا بررگ میکنند فردا اورا بر زمین میکوبند وبه جایش دلقکی را گنده میکنند وسپس به سراغ نویسنده ای مفلوک میروند بهر روی باید برناکه ها پر باشند وشو باید ادامه داشته باشد وتبلیغات پشت سرهم برایشان اب ونان  بیاورد وهیچگاه حقیقترا نخواهند گفت پرونده مقتول بسته شده است وقاتلین ناشناسند مانند قاتلین رستوران میکونوس در المان همه چیز درامان است حتی آدمکشان ودزدان وقاچاقچیان حرفه ای ونامدار.

 حال آیا آن په باد بی سرنشین درحالل حاض مرا نیز زیر نظر دارد ؟  وفردا یک نامه از طرف بنگاه دام داری بمن میرسد که کمتر بنویس  دستهایت خسته میشوند ؟! راست هم میگوید دستهایم با این دکمه های کوچک وکمبود باطری خیلی زود خسته میشوند گفتنی ها زیادند گوشها درونشان پنبه است وچشم ها کور ودهانها بسته . تا روزی دیگر. ث

پایان ثریا / 12/12/2021ملادی !!!

هیچ نظری موجود نیست: