دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۴۰۰

غربت آنجاست که من هستم !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !

( حال خوبه که همه آدرس مرا دارند وخانه مرا میدانند باز دستکاری به این صفحه میکنند کجایشان درد گرفته است ؟ )!واین منظره خانه من است !!!!!

ننه جان مرحوم من همیشه میگفت " تو کدوی سرت خالیست ! چیزی درونش نیست بسکه خون ازتو رفته  وگویا این خون ریختگی باید تا ابد ادامه داشته باشد تا خون من ژن خودرا باز یابد وارام گیرد  وحال فکر میکنم او راست میگفت درون  سر من بکلی خالیست واگر تلنگی برآن بزنند ارتعاشی بزرگ همه وجود مرا میگیرد . او راست میگفت  من راه دیگری را نمیدانستم  راه فریب دادن وراه دزدی راه پررویی راه بیراهه رفتن  وسرانجام دروغگویی را  وبرای همین هم همیشه پاهایم دریک جا میخکوب میشد  باخود فکر میکردم من احتیاجی به چراغ ندارم تا راه خودرابیابم  همه راه هارا در مغزم  حساب کرده وابتدا وانتهای انرا میدانستم  وگاهی هم درست ار کار درمیامد . 

خوب حال امروز بگذارید  که آفرینندگان دروغین  آفتاب   وبرای روزهای تاریک تابش مصنوعی  با افتاب خودشان .

  وبرای  روزهای بزرگ خودشان  به چراغ خرد ما احتیاج داشته باشند اما مارا کور بخوانند یا کور نمایند تا نه چیزی بفهمیم ونه بدانیم .

من همیشه تکیه داشتم به   خرد درونیم که نور افشانی میکرد  وتنها با یک گام قدم برمیداشت اما گویا این اشتباه بزرگی بود من دریک دنیای عوضی  راه پیدا کرده بودم سیاره  امرا عوضی گرفته وناگهان مانند یک تکه سنگ میان این کره خاکی افتادم  هیچ چیز من بشکل اینها نیست حتی اندازه های بدنم نیز قابل مقایسه با آنها نیست همه چیز درمن عروسکی ونازک است  حال تا کی میخواهند ازته دل بخندند  ودر هرکجا کوته بینی خودشانرا احساس کنند  نمیدانم .

من از دلهای روشن حرف میزنم نه ازتاریکی ها  من رفتن گام به گام را دوست دارم  امروز بنام عدل وبنام قانون بر ما ظلم روا داشته اند  هیچ مظلومی حق ندارد حتی حق حیات  تنها باید با ظلم وظلمات همراه  باشد  هیج  دانایی حق برافراختن یک پرچم را ندارد  وهیچکس چیزی را بنام " مهر ومهربانی  نمیشناسد کم کم این کلمات نیز ازبین خواهند رفت .

حال زمانی است که ظالم بر مظلوم پیروز شده است  ونیروی ابتکارش ا بیشتر میکند  وظللمهای دیگر  پدید میاورد   که یک مظلوم از آن بی خبر است  تنها ناگهان  صبح که چمانش را ازخواب  باز میکند  خوابی  هولناکتر  میبیند نیمی از دنیارا آب برده ونیم دیگر را طوفان ! انهارا به حساب طبیعت میگذارند  اما نمیگویند جه کسی هفته گذشته  به فضا پرید ؟ وچرا پرید . ابرهای  مصنوی باران زا  طوفانهای مصنوعی ویرانگر ورودخانه هایی که طغیان میکنند ومعلوم نیست در زیرآن ابهای گل آلود که همچنان میغرند ویران میسازند چه نیروی خفته است ؟.

پرورگار که مهر ومهربانی را برای دلها  .  خورشیدرا  برای روشنایی افرید وبرای شب مهتاب را در آسمانی زیبا به رنگ لاجوردین که هردوی آنها دراین پهنه خودنمایی کنند دشت را سر سبزو خرم واز دل خاک تیره گلها وسبزیجات وسایر مایحتاج انسانی را بیرون کشید امروز همه چیز گم شده وزندگی ما دریک چاد ر پلاستیکی  شکل گرفته است یک دنیا ی پلاستیکی همه چیز درون پلاستیک است .  وهم آنهایی که روزی  دنیای زیبایی را خلق میکردند یکی یک روانه آن دنیا میشوند آن دنیای  ناشناس .

وحال آن مظلوم دیروز ظالمتر از ظالم های امروز شده است .

ننه جان راست میگفت کدوی سرمن خالیست چرا که درونش را با پهن پر نکردم با اشعار و.گفته های  بزرگان  پر کردم مانند عقاب که تنها در اوح میپرد وخوراکش را از بهترین ها تهیه میکند نه مانند یک گلاغ بدبخت سرش را درون کوزه لجن کرده وآنرا بالا بکشد مانند عقاب برهمه جا چیره میشود نه اینکه مانند یک گربه بدبخت زخمی خودرا درچهار دیواری پنهان سازد  . 

باید به خودایمان داشت واین ایمان سنگین را همه جا باخود حمل نمود بقیه تنها فسانه اند فسانه !ث

پایان / دوشنبه 13/12/2021 میلادی !


هیچ نظری موجود نیست: