پنجشنبه، آذر ۲۵، ۱۴۰۰

پرکن پیاله را !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

پر کن پیاله را . که این اب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد!

اما چشم من همچنان  به ان بطری درون سبد خوابیده . دوخته شده تا شب یلدا آنرا بازکنم  وبه مستی روی آورم که دوران خوشی است مستی  وبیخبری ودر دریای عشق شنا کردن ودر رویاها به کسی که از تو دوراست وخیلی نزدیک درون قلبت نشسته وتکان نمیخورد وجایش را به کسی نمیدهد . آنچنان با جانم ودلم آمیختی  / کس ندانست کاین توهستی یا منم .

مدتها با عقلم خلوت کردم  من واو به هم نزدیک شدیم  وبا هم تنهایی فکر کردیم  اما هر اندیشه ای را آب با خود میبرد  واندیشه های دیگری روی عقل سوار میشد . 

من خاموشی های گرانی را درسینه دارم  وهرکدام از آنها دفتری است هفتاد هزار بزرگ  همه را آزمودم   وباز به خاموشی خود پناه بردم ودرخموشی باز اورا یافتم .  فریاد او بسویم آمد مرا صدا کرد  سروشس گران بود با فریادهای دیگرش فرق داشت معصومانه نشسته بود ومرا مینگریست ونوشته هایم را  به رخم میکشید  که برایش فرستاده بودم  ناگهان از درونم  ناله ای برخاست  " تو هنوز همانی که بودی " دیگر به دنبال خاموشی مرو  روشنایی را یافتی  دوباره چشمانترا باز کن .

نه دیگر چیزی  برایش نخواهم نوشت میترسم فته ای برایش شود  فریاد م پرده های قدرت را درهم میشکند  پاره میکند و بگذار همه چیز درسینه ام زندانی باشد  من از پاره شدن گوش خراش کلمات وحشت دارم  بگذارپرده ها افتاده باشند  او درآنسوی ومن دراینسو  گاهی خاموشی از من میگریزد وبه فغانم  میاورد .

 در انتظار  شب یلدا هستم  سر آن بطر ی را بگشایم شرابی چند ساله هدیه ای گرانبها  شاید این آخرین جرعه یک جام باشد که من خواهم نوشید وشاید هم بخواب رقته باشم  کسی نمیداند اما میدانم اولین جرعه را نثار او خواهم کرد .نپرس چه کسی . ث

 ثریا ایرانمشن / 16/12/2021 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: