نه درمسجد دهندم ره که رندی - نه در میخانه که این خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است - غریبم . عاشقم آن ره کدام است ؟!
من آن ره را یافته ام ! امروز پسرم عکسی از یکی از دوستان وهمدورها ی کودکیش که من با مادرش دوستی بسیار ! داشتم برایم پست کرده بود ! این بچه دیروز امروز وکیل شده ودر راستای " حزب " نایاک محبوب نایاکیان مشغول کار است ورسانه های زباله لندن نشین هم مرتب اوراگو....نده کرده اند زمانی چدرش همیشه دسفر بود ومادرش هنمیشه در حضر !
برای پسرم نوشتم که شاید ماد ر تو بی عرضه ترین زنان جهان باشد چون روحش را نفروخت بخاطر مشتی دلار .
زنانی را درایران میشناخنم که باداشتن همسر وخانه وخانواده چند معشوق سر شناس هم رزرو داشتند یکی برایشان خانه میخرید دیگری برایشان سلمانی باز میکرد وسومی از بهترین بوتیکهای سر زمنیهای دوردست لباسهای گران قیمت برای فروش میاورد !!! من درون مطبخ خانه یکی توی سرخودم میزدم یکی توی سر آن میهمانان ناخوانده مفتخور که بی دعوت خودشان خودشانرا دعوت میکردند آنهم نه یک روزودوروز گاهی چهار هفته خورشت گنگر میخوردندولنگر میانداختند تازه عروسها وداماده یشان نیز راس ساعت شام سر سفره حاضر میشدند! کاری نمیشد کرد " اقوام همسر گرامی بودند !!! وخانه خانه برارشان !!!! ویا میهمانی های اربابان صاحب قدرت که میبایست " با دست خودم " برایشان ته دیگ میپختم ویا دلمه درست میکردم به هماره خاویار وویسکی اعلا ونان تست وغیره !!!!
دیگر فرصتی برای خودنمایی من باقی نمی ماند تا نگاه گرم ونوازشگر مردان را که روی پیکرم میغلطید احساس کنم !
باقیمانده اوقاتم نیز صرف خواندن کتاب ویا گوش دادن به نوای موسیقی به هدر ! میرفت درخارج هم همین بنا نهاده شد خانه من درلندن شد هتل مجانی ویا درکمبریج شد محفل قمار وتخته نرد وویسکی خوری باز درون آشپزخانه توی سرسماور میزدم ویا توی سر دیگ وهمسرم را دیگران نوازش میکردند !!! /از وجودش بهره ها بردند . ته مانده بمن ر سید که انهارا دور ریختم . روحم را نگاه داشتم . نه ! ابدا ناراضی نیستم در حال حاضر دیگر روحم متعلق بمن نیست در همه جای دنیا درگردش است زمانی در نقطه ای توقف میکند تا نفسی تازه کند دوباره راه میفتد تا گمشده اش را بیابد ! ودلم برای شاه میسوزد که برای چه موجودات بی ارزشی کار میکرد موجوداتی که نمک را خوردند ونمکدانرا برسرش شکستند .
امروز درمیان این مردان وزنانی که زیر هر عنوانی گرد هم ایی میکنند تنها عده معدودی فهمیدندکه آن مرد جه جانفشانیها برای سر زمینش کرد وچگونه مانند ماسه از میان آن ثروت هنگفت به درون دیگ از ما بهتران ریخت تا چایی که تحفه های حرامزاده دیروزی سرور امروزی ها شده اند حرام زاده های پشت قلعه و کوره های آجر پزی در سلک اشراف درامدند وما همچنان عقب عقب رفتیم دل را محکم درمیان مشتهای خود فشردیم واشکهایمانرا پنهانی درون چاهک حمام خالی کردیم با چهره ارایش شده گونه هارا سرخ نگاه داشتیم تا نفهمند که در زیر پیراهن ما چه رشته هایی خوابید ه است .
حال گرسنگان دیروزی امروز بر ما فخر میفروشند وما سیر از همه آنچه را که از دست دادیم به این حماقتها میخندیم ومیدانیم که باد آورده را بسرعت باد خواهد برد و پاهای ما محکم دراستوانه های سیمانی ایستاده است وخم نمیشویم نمی شکنیم احساس حسادت هم نمی کنیم غرور ما ن برایمان سر بلندی افریده است .
وانهاییکه در این کشاکش تاب نیاورده وجان به جان افرین تسلیم کردند برای روحشان دعا میفرستیم آنهایی که درعنفوان جوانی بودند با صد ها هزار ارزو ونتوانستند ایستاده بمیرند . ث
پایان / ثریا ایرانمنش 02.11/2021 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر