ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
بزرگ بود واز اهالی امروز بود ! لحن آب وخاک را خوب میدانست !!!!
در گفتگو هایش دردهای زیادی نهفته بود با کمک قاچاقچیان خودرا به یک کشور مثلا اروپایی رسانده بود ظاهر درامان بود اما نمیدانست که این امنیت ظاهری است ما دیگر هیچگاه درامان نخواهیم بود نه از نظر روحی وجسمی ونه از نظر زندگی همیشه همان دوچشم تیز بین برادر بزرگ بما مینگرد وتتمه جانی را که داریم نیز خواهد گرفت .
در تصو.یری دیدم صد ها هزار قبرآماده درایران حفر کرده اند هکتارها زمینرا به قبرهای چند طبقه اختصاص داده اند چه بلایی قرار است بر سر ما بیاورند .
با تشکیل دادن آن گروهک نفرت انگیر وان مردک عوضی سبیلو که که همه چیزهار ا میخواست دانستند که ما تا چه حد سهل والوصول هستیم ما همیشه موش آزمایشگاههای بزرگان بوده ایم خودرا وبزرگی خودرا فراموش کرده ایم وتا چه حد گاهی احمق . باورم نمیشود اینهمه دختر وپسر جوان تحصیل کرده خودرا به یک مردی بفروشند که هیچ شناختی از او نداشتند اسیر او شدند پیر شدند کشئته شدند درزندانها پوسیدندند عشق را ازآنها گرفتند خانواد ه ها را جدا ساختند بچه ها را بفروش رساندند وهنوز هم زند ه اند وهنوزهم معلوم نیز از کجا وکدام کانال تغذیه میشوند ؟!.
در هیچ کشوری وهیچ سر زمینی شما نمیتوانید مانند این گروه متشکل از شکار انسانها را بیابید که با خ اراده خود را وزندگی وهستی خودرا فدای مردی هوسباز کنند وهمه چیز اورا تقدس بشمارند وسپس درخود سر زمین ما دیگر حرفی درباره اش نمیتوان زد .
حال همه امتحان خودرا پس داده ایم وآنها آن چند خدای ساختگی که نقشه بر اندازی جهان هستی را دارند میدانند که من چند بار نفس میکشم وچند با بازدم دارم کجا رفته ام ودرحانه کجا نشسته ام . زندگی ما همه درون یک ویترین شیشه ای به تماشا گذاشتنه شده است وکم کم آنهاییکه کمی هنوز جان دارند به اردوی کار فرستاده میشوند وباید تنها یک نفر را تقدیس کنند " مسعود " یک امتحان بود از پس آن آزمایش نیز خوب بر آمد .
شعور آن زنان ودختران ومردان جوان کجا فته بود ؟ به دنبال کدام اینده وارزوئ رفته بودند حال نیمی یپر مرد وپیر زن دراطاقکهایی درانتظار اجل نشسته اند وبقیه هنوز د ر پیشگاه بانوی ماه تابان وهمسر پنهانش سجده میکنند وعقب عقب راه میروند ویا مانند حیوان چهار دست وپا خم وراست میشوند دلکهایشان درنقش اپوزیسیون مردم را ببازی گرفته اند درازای چه هدیه وجه چیزی و چه عاقبتی ؟ حیرانم . حیران !
چرا پشت به سر زمین اجدادی خود کردید ؟ چرا آنرا به ثمن بخش فروختید ؟ چرا گرد آن مرد وزن هرجایی جمع شدید وخودرا قربانی کردید؟ امروز هم اگر جلو دار آن آدم های نامریی که سرنوشت واینده مارا دردست گرفته ند با کمک اسباب بازی ها وشکلاتهای خوشمزه فردایی نخواهیم داشت زمینی نخواهیم داشت آبی دیگر درجویبارهایمان روان نخواهد بود با قطره چکان آب را بما خواهند داد همچنانکه رودخانه های پر آب ما را درون شیشه ای پلاستیک کرده ودر بازار میفروشند خون مارانیز درون شیشه ها خواهند فروخت دیگر در روی زمین موجودی بنام انسان وجود نخواهد داشت . در چه فکریم ما؟ .....دم غنمیت است ؟ دم را دریاب باقی افسانه است ؟ بسیار درسهای خوبی را فرا گرفتیم به کجا میرویم؟ .ث
پایان / 18/11/ 2021 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر