داشتم یک برنامه ای را روی کللاب هاووس تماشا وگوش میدادم ناگهان گویی برق قطع شد دوباره همه چیز از دسترس خارج شد وکمی بعد برگشت ......در اخبار خواندم برای یک ربع ساعت گوگل وهمه لوازمات فیس بوک / توییتر اینستاگرام همه خاموش شدند ً! به به ! عالی بود کیف کردم !!!! میدانستم دست چه کسی دراین کار بود قبلا خبرش را داده بود حال همین چند لحظه هم چند صدمیلیون دلار هم که ضرر آقایان فضول محله شده کلی کیف دارد اگر یک بطر شراب عالی نوشیده بودم اینهمه سرمستی نداشتم .
همه چیز بهم ریخت خوشبختانه من نه واتس آپ دارم نه فیس بوک تنها یگ اینستا دارم آنهم عکسهایی را که خودم میگیرم روی ان میگذارم گاهی م ذکر مصیبتی میکنم زیر لب نه چندان که دنیا گیر شود احتیاجی نه به لایک دارم ونه فالاور ونه این مزخرفات کاسبی هم ندارم . اما کیف کردم آن دست نشان داد حالا یک ربع کاسبی شما تعطیل شد بیشتر پای توی کفش من بکنید برای همیشه کاسبی بی کاسبی !!!!
قراراست شیرین خانم گل مگولی نوبلی دریک کلاب هاووس شرکت بفرمایند وافتخار به بقیه بدهند برای شخصی که حضورش همه جا هست نوشتم به بی بی بگو ! خانم بزرگ آن جایزه را برای این بتو دادند که بگویی قاتلین گوانتا نامو را آزاد کنید یک کلمه نه از اوین نه از قرچک ونه فشافویه ونه از مرگ بی صدای جوانان وملتی اسیر نگفتید امرتا ن ا طاعت شد وقاتلین فورا سرزمین زیبای افغانستان را گرفتند حال شما حنا بگذارید !!! در جای مخصوصتان که خنک شود ما خر نیستیم امیدوارم که آن شخص پیغام مرا با خود همراه داشته باشد .
ما میدانیم که دنیا دارد به کجا میرود وان قوم برگوزیده باید پیامبر خودرا بر تمام دنیا حاکم سازند بقیه شعر است وافسانه ! بی بی هم از طرفدران همان پیامبر اینده است .
خوب حضرت والای صاحب شمشیر ایا تو خواهی توانست شمشیر را به یکدست و گاو آهن را به دست دیگر بگیری وسر زمین را دوباره اباد سازی یا تنها فریاد میکشی ؟! یا تو هم بر ان مردم فقیر وزیر دست سروری خواهی کرد وآنها عرق ریزان زمینهای خشک خالی از اب را باید شخم بزنند ؟!
وچرا شمشیر؟ وچرا اینهمه خون ریزی ؟ ....وطنی دیگر وجود ندارد ملتی دیگر نیست تا برای حق آنها دفاع کنی همه بدون حق خواهند مرد وبه تو هم حقی نخواهند داد .
حال باید درانتظار یک پیامبر دروغین باشیم اورا که به نیرنگ بر تخت مینشانند وانگاه فریاد برمیدارند که : بلی ! این است سر زمین موعود واین است بهشتی که برایتان درنقشه ها کشیده بودیم ! درآن زمان هم باز کسی نمیتواند سهمی یکسان از سبد زندگی بردارد عده ای چپاوول میکنند عده ای به تماشا می ایستند . آنهم در سر زمینی که روشنای درآنجا خاموش گشته ودانایی جای خودرا به نادانی داده است .
خوب چیزی برای من وما عوض نخواهد شد من هنوز با مشتی غریبه که زبانشان را نیز به درستی نمیدانم یعینی زبان دل آنهارا ونامشان باز مانگان من است باید دریک قفس با هم برای بقای زندگی بجنگیم وبرای نانی که حلال باشد نه حرامی واز راه نادرست اشگ در چشمان بی فروغ انها ببینم . نه برای ما هیچگاه زمان فرقی قائل نخواهد شد تنها یکی از ما توانست پرواز کند ودر حال نمیدانم شب گذشته با این خاموشی ابر ها ایا برق داشتند ؟ یا دستگاهایشان کار میکردند؟ وایا " گوگل ؟ جوابگوی آنها بود ؟! برای من فرقی ندارد انها زندگی نوین را بیشتردوست دارند من هنوز قلم ودفترچه ام زیر میز پنهان است .
پایان / ثریا ایرانمنش / 05/10/2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر