یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۴۰۰

داد از تنهایی


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین "اسپانیا !

ای خوشا دولت آن مست که درپای حرف  / سر ودستار نداند که کدام اندازد !

بانویی  زیر یک نام  وعنوانی دیگری برایم پیام داده بود که از تنهایی  میلرزم ای داد از تنهایی وچقدر آن شب نشینی ها خوب بودند چقدر آن میهمانیها خوب بودند وغیره !!!!

برایش نوشتم امروز دنیا در صدد آن است که همه ما تنها باشیم یگانه .ویکتا که این امر تنها برازنده خداست اما مارا ازهم جدا ساختند بعد هم رسم طبیعت  است وقانون بی چون وچرای آن که تومیکاری دیگران درو میکنند . برایش نوشتم سالهای سال است  که درغربت وتنهایی زندگی میکنم فاصله من با خانه های فرزندانم  شاید ده دقیقه باشد اما هفته ها از آنها دورم نه بیخبر ! آنها سگهایشانرا بیشتر دوست دارند ما هم باید  آنچه را که دردرونمان کاشته  ایم درو کنیم وآنهارا نشخوار کرده دوباره قورت دهیم بعلاوه من با  میهمانی که  در درونم نشسته  سالهاست داریم با هم سر مرگ وزندگی میجنگیم گاهی او مرا به زمین میزند وزمانی  من اورا میخکوب میکنم زمانی به بیمارستان میروم که مثلا فشارم به پنج رسیده وگلوبوولهای خونم به چهاربرسد  آ نوقت دیگراختیاری از خودم ندارم چند روز در بیمارستان  پذیرایی میشوم دوباره برمیگردم .جنگ را ادامه میدهیم  ترسی ندارم میدانم اورا خواهم کشت زورم بیشتر است .

شبها هنگامی که میروم تا به بسترپناه ببرم در راهروی تاریک راه میروم با دستهای پر وسپس میگویم " توار  تاریکی های زیادی گذشتی وراهرا یافتی  وکورمال کور مال دستمرا به کلید چراغ میرسانم  - 

نه واهمه ای ندارم ترسی ندارم با تنهاییم دوست شده ام وزمانی  اگر ! اطرافم کمی شلوغ باشد احساس  خستگی میکنم هریک درجایی پراکنده اند  ومن عروسکهای پشم آلودی را که به یادگار بمن داده اند درکنارم چیده ام !!!! فرقی ندارد بچه ها درخارج نوعی دیگر بزرگ میشوند نمیدانم درسر زمین خودم چگونه بزرگ شده اند ویا میشوند امیدوارم که با روحی سلامت وپیکری سلامتر  رشد کنند نه چنانکه دراخبار مبینیم .

چهره فرتوت وبیمار  ملکه ایران را دیدم  وبر پیری سلام گفتم که چه بی رحم وچه  ترک تاز است . چه بسا او هم درتنهایی خود بسر میبرد با چند خدمتکار وچند نگهبان ! تنها فرق من واو همین است که من نگهبان ندارم  سکوت وافکارم نگهبانان منند ونمیدانم آن بانو از این نوشته  چه برداشتی دارد  ایا خوشش خواهد آمد  این عقیده من است شتری است که درب هر خانه میخوابد  یا تنهایی درخانه یا آن خانه های مرگ زیر عنوان خانه سالمندان که امیدوارم هیچگاه گذار ما به آنجا نیفتد .

باید برخاست وقد راست کرد روی زانوان خود وبه انها قدرت بخشید روحیه را قوی ساخته وبه جنگ نامردمی ها برویم نشستن و دلسوزی برای خود یک امر بی سر انجام است  خارجیان به هنگام پیری تازه شروع به جهانگردی وکاوش میکنند وما زانوی ماتم به دست گرفته برای خود اشک میریزیم !! نه برای من قابل تصور هم نیست  دران زمان همه نسبتاا زندگی خوبی داشتیم وهمه میهمانی های بزرگی داشتیم همه همه چیز داشتیم امروز هیچ چیز  نداریم  غیر از یک سر زمین ویران وآن سر زمین مادر ماست که  دارد جان میدهد باید بفکر مداوای او باشیم واورا از زیرپای  تجاورگران نجات دهیم دیگر  رمقی درجانش باقی نمانده  نه اینکه برای خودمان  دلسوزی کنیم . در سر زمین دیگران توهیمشه غریب وتنهایی اا درسر زمین خودت پاهایت محکم درخاک فرورفته ریشه ها ترا به درون میکشند  باید بفکر نجات مادر مهربانمان  باشیم که اوراا تنها رها کرده وهریک بسویی رفته دلخوشیم که تکه نانی مانند سگ جلوی ما می اندازند  ایران مادر ما مادر قرن مادر تمدن ومادر جهان است این را باید به آن احمق هایی که درصدد ویرانیش هستند حالی .کرد  این  مردان  تهی مغزی /که غیر از شکم وزیر شکم وافکار پلید سکسی چیزی نمیدانند تاریخ را نخوانده اند درجهان هستی نبوده اند درکنج حجره ها ی خود افتاده دیگران مانند گدا به انها قوت میرساندند حال بر  ما  براربابان خود حاکم شده اند چه بی چشم رو وبی ایمان هستند این جماعت .باری بانوی عزیز اول باید جان مادررا نجات داد که همین امر  درجان شما شهامتی غیر قابل تصور ایجاد میکند هنگامی که میدانید وظیفه ای درقبال ان سر زمین دارید . عمرتان طولانی . پایان 

ثریا ایرانمنش  17/10/ 2021 میلادی !

هیچ نظری موجود نیست: