ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه ناگفتنی ست آن بینی
میل دارید حضور اعلیحضرت شرفیاب شوید ؟ .........
فرح دیبا دانشجوی ساده ای بود ا زاین پیشنها د جناب اردشیرخان !!! شتاب زده شد شاهدخت شهناز از پدر خود خواست تا این دوشیزه را ببیند وبه فرح اجازه شرفیابی بدهد .
- اعلیحضرت ! شما اورا ببینید گمان کنم برای شما مناسب باشد !
بخت بلند دروازه های خود را به روی ده ها دختر منتظر ایرانی را که مشتاقانه آرزوی همسری با شاه را داشتند در مقابل آن دختر دانشجو باز کرد .
اعلیحضرت بر هلیکوپتری که خود انرا هدایت میفرمو دند از دختر جوان پرسیدند ! حاضری همسر من بشوی ؟ وبدیگونه شاهزاده با اسب سفید _" هلیکوپتر " راهوار که رویای اغلب دختران است به واقعیت پیوست .
واین دوشیزه در بعد از ظهر 29 آذر ماه 1338رسما ملکه ایران شد وامروز درست هشتاد وسه سال از سن ایشان میگذرد ونسل جدید تازه پس از بدبختیها وآتش سوزیها وناکامی هاا اورا شناخته اند برایش نامه مینویسند واورا مادر خود ومادر ایران مینامند .
فرح دیبا برخلاف دو همسر اول شاهنشاه که یکی دورگه ودیگری خارجی بود ومعلوم است که بیشتر افکار غربی داشتند ایشان ایرانی الصل بودند اما ! کمی غربی فکر میکردند افکار چپ غربی را باخود به همراه آورده وگرد خود جمعی از شیفتگان غرب را جمع کرده بودند وبدترین تحفه ای که برای ما در ان زمان یافت شد همان جشن هنر شیراز بود که آخرین دستاور د ها ی هنر غرب با آن آوازهای مستهجن وغیر ضروری ترین آنها در مرکز شیراز به مردم عرضه میشد وهمچنین آن کارناوال تاج گذاری که آخرین ضر به را بزپیکر مردم بیسواد واکثر گرسنه ایران زد.
دیگر برای گفتگو دراین باره دیر است ایشان بهر روی شاهانه زیستند شاهانه رفتار کردند وهنوز هم رفقای خودرا دارند و دوستانی که هنوز از سفره پر برکت ایشان تغذیه شده اند گرداگرد ایشانرا فرا گرفته اند وبرخی هنوز ایشان را فراموش نکرده اند وهنوز ایشان در کنارشان هستند .بخصوص در میان دموکراتهای امریکایی تبار !
عمرشان طولانی اما برای ما عمری کوتاه مدت بود که راهی غربت شدیم .
بهر روی تولد ایشان را تبریک میگویم ودیگر هیچ ..پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر