ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
این روزها بسیاری از آدم های بیکار و یا خیلی بی کار سر هرچهارراه دکه ای باز کرده اند وتاریخ ایران را بنوعی با میل خود ویا اربابانشان تشریح کرده بخورد نسل جدید میدهند .ئ بستگی دارد تا چه حد خریداری شده باشند با کدام گروه ودسته یا مفتخوران و ویران گران همکاری داشته ویا دارد بهروی وجه ناقابل میرسد !
روز گذشته درحین گردگیری از قفسه کتابهایم چشمم به کتابی قطور افتاد بنام " ایران ابر قدرت قرن " محصول خاطرات " یوسف مازندی " خبر نگار حرفه وجنجالی وپر سروصدای آن زما ن که ما بی خبر ا زآنچه بر سرمان خواهد آمد مشغول تدارک رفتن بسوی سر زمین غربت بودیم دیگر اینگونه تاریخ نویسی ها وخاطرات برایمان چندان لطفی نداشت درمیان انها غرق شده بودم آدمهای نوکیسه " مانند امروز" روی کار امده بودند پول نفت روی دامن همه ریخته بود هر ننه قمری سفری به اروپا داشت با مشتی بنجل بر میگشت تا آنها را سه مقابل بفروش برساند آدمهای بی عمل وبی کرداری را وزیرکرده وکیل کرده بازار خود فروشی نیز بسرعت رواج پیدا کرده بود هوای تازه ای روی شهر پیچیده بود اما برای ما زندان همان زندان بود وحال میبایست قفل را میشکستم وفرار میکردم دریک فرصت پیش آمده وکوتاه !
درلندن در یک مقازه بزرگ فرش قروشی که ظاهرا آثار عتیقه چپاول شده و هنر دست ایرانیان را نیز بفروش میرساند درانتهای پستو یک قفسه کتاب نیز چیده بود که ازچشم همه پنهان بود اما چشمان فضو ل من آنرا یافت چند کتاب حسابی خریدم ( امیدوار بودم به تیغ سانسور گروه تازه شورش کرده تکه پاره نشده باشد ) اما قبلا انرا خوب پاک سازی کرده بودند . حال این کتاب قطور حاصل نوشته های مردی جنجال بر انگیز خبر نگاری خبره با همسری زیبا روی بنام " یوسف مازندی " که دراصل مازندرانی بوده درمیان دستهای من است ومن انرا به عموم جوانان توصیه میکنم که بخوانند هر چند دستهایی درمیان آن بکار رفته است اما این کتاب " ابر قدرت قرن حاوی بسیار ی از گفته ها ونا گفته هاست که هیچکس بفکرباز کردن گره های کور آن نشده است درجایی آو طرفدار دربار وقدرت شاهانه است ودرجایی دیگر که دوستان به او ندا داده بودند قدرت از بین رفته وتنها یک عکس باقیمانده او قبل از همه بساط خودرا درامریکا پهن کرد .
بهر روی راستگوتر از دیگران بود واگر روزنامه یا مجله ای به دست ما میافتاد که مفسر ویا خبرنگار او بود با ولع تمام آنرا میخواندیم حتی درخارج ......ا و بکلی خودش را ازاین جماعت کنار کشید ورفت درکنج فراموشی وجایش را داد به قا قار کلاغهای نو رسیده که نوشته های دیگران را کنار هم میگذارند از روی روزنامه ها ی قدیمی کپی برداری میکنند وکتابی قطور به بازار میفرستند صاحب اصلی آن وخریدارش هم خودشان هستند ( مانند شاه مسعود گه نود )شاید چند جوان بیکار پیدا شود وکمی از آنرا بخواند اما تاریخ واقعی نیست این کتاب با کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی وویراستاری خسرو معتضدی : که نامش برای همه اشناست !!! " امروز روی میز من نشسته تا دوباره به مطالعه ان بپردازم حدود هشتصد صفحه است . بامید فردای نیامده / حقوق مولف اجازه نمیدهد من از روی کپی بردارم من به قوانین بسیار احترام میگذارم بنا براین اگر چیز جالبی بود با ذکر ماخذ وتاریخ آنرا برای شما خواهم نوشت و بامید فردایی بهتر ! پایان
ثریا ایرانمنش 14/ 10 /2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر