جمعه، مهر ۰۹، ۱۴۰۰

باز گشت


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .

بسترم بیگانه بود بر خواب / چینی شب  میدرخشید  از لعاب نیلی مهتاب / 

مانند هر شب  لپ تاب را گشودم شاید  سرم گرم شود وشاید خواب برچشمان خسته ام رحم آورد وباز به خوابی شیرین فرو روم ودر رویا  کسی راببینم که گم کرده ام ! 

ناگهان چهره مهیب " او" با موهای بلند با ریش نتراشیده  فریادکنان معلوم نبود در کجا وبا چه کسانی در جدال است واین بود چهره واقعی او ! ه آنکه بارها روی صفحه دیدیم با لبی خندان وشکفته در نماد پدری مهربان ! از درون ان اطاقک تازه شکل یافته ( کلاب هاووس) فریادهای گوناگونی بر میخاست ومعلوم نبود چه کسی با چه کسی درجدال است والفت ومهربانی درکجا قرار دارد ؟  نا امید شدم لپ تاب را بستم وفهمیدم دیگر هیچگاه  آن گمشده را نخواهم یافت  دیگر نامی نباید از آن سر زمین ومردمش برد سر زمین غریب ناشناس با مردانی غول پیکر شکمها باد کرده چهره ها همه گویی از درون مکتب ممد چاقو کش بیرون جهیده بودند نمایش مجلس  بیشتر به یک صحنه نمایش کمدی شباهت داشت تا یک مجلس شورا همه دست به یقه عده ای شنگول  از مواد وعده ای چرت میزدند ...اوف / حالم بهم خورد  همان بهتر که هالیوود شمار ارا همچنان وحشی نشان دهد تا یک ملت متمدن واراسته بیخود نیست که ولایت عهد قدمی جلو نمیگذارد وهمسرش رو بسوی  شیطان پرستان کرده واز انها امداد می طلبد . 

نه دیگر آن سر زمین برای همیشه نابود شد واینهمه شعر وموسیقی ونمایش واخبار وگفتار تنها برای پر کردن جیبهایشان میباشد  تنها سوراخهای نامریی قاچاق است که آنها را  به گفتار وا میدارد این تنها صادرات آنهاست به همراه  کو.دکان نو رسیده .و فرشته های دست پخت آرایشگاهها وجراحان زیبایی  تنها همین  دو نوع برای صادراتت کافی است  منقل ها روبراه قلیانها ها روبراه موا دهم مرتب از سر زمین همسایه میرسد و بقیه ..... بقه تنها یک نمایش تهوع آور است  سر زمین بی قانون تنها قانون جنگل حاکم است بخور یا خورده شود بکش ویا کشته شو .نه  برای من دیگر چندان  جاذبه ای ندارد هوسی دردل ندارم  ومیلی هم به دیدار ناکسان ندارم .

امروز . اما همه جا همچنان درگیر همان پوزه بند ودرگیر همان بیماری است . بیاد مسعود وهمسرش افتادم سالهاست درگوری ناشناس در کنج شهرکی دور  افتاده اند وکسی از آنها یاد نمیکند آنهمه دزدی ودغل بازی  وبردن وخوردن مال دیگران این شد نتیجه اش که حتی نوه ها از یاد برده اند که روزی پدر بزرگی ومادر بزرگی داشتند همه فرنگی شده اند !  وبیاد دیگران .خوب حال باید بفکر آنهاییکه زنده اند باشیم ودست شیطان پرستان را از سر دنیا کم کنیم واین نمایش از سالها پیش نوشته شده  ومو به مو به مورد اجرا گذاشته شده است وهنوز بقیه  دارد / دستانی دنباله دارو  طولانی است که دریک ودو شماره پایان نخواهد پذیرفت .

یک شب  زتخت عرش  فرو میکشم ترا / ابلیس ! ای خدای پنهانی / گر در گمان خلق تو ابلیس نیستی / میدانم ای خدای پلیدی که تو کیستی ! / ....از د.ودمان پاک خدایان پیشر و / یک تن هنوز  در حرم عرش  زنده بود / یک تن که چشم درپی ازار ما نداشت / میلی بسوی فتنه ومرگ و بلا نداشت / 

پاکیزه تر ز اشک زلال ستاره بود / بخشنده تر  زابر  سپید بهاره بود / بر بندگان خویش ستم روا نمیداشت . " روانش شاد" 

حال ابلیس با چشمانی از حدقه درآمده  با دستورهایی که روی کاغذ نوشته شده درمیان دست چوبی ولرزان فرمان مرگ را صادر میکند . 

هشدار ای کسی که جز ابلیس نیستی / خلق جهان هنوز ندانند  که تو کیستی / هر چند تکیه  بر سر جای خدا زدی / در گوش خلق  بانگ خوش آشنا زدی / یک شب ز تخت عرش فرو میکشم ترا / ابلیس ! ای کشنده پنهانی خدا ....(.تقدیم به رهبران )!!!!!  اشعار از " شادروان نادر نادر پور . پایان 

ثریا ایرانمنش . اول اکتبر 2021 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: