جمعه، تیر ۱۸، ۱۴۰۰

را فا ئلا

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا 

من دیده ام  که ماهی  سرخ لبان تو  / در چین  آبهای روان  در گردش است 

برپشت ماهیان  لبت /  برق خنده ها / چون آفتاب  صبح  خزان پر نوازش است 

گذاشتم همه بنویسند / همه بگویند  و بازار  از توان وتنش بیفتد  تا ارام بنشینم وبرایت بنویسم  روانت شاد  بقول هموطنانت امروز فرشته ها واسمان دیوای آنهارا دربغل دارد /

اولین بار در سال های نوجوانیت هنگامی که تازه شاید ببست سال بیشتر نداشتی با گروهی در سر زمین ما یک برنامه اجرا ردی چندان خوشحال نبودی با آن پیراهن بلند  با استین ها پف دارد ودامن گشاد جلوی همه توان و قوای ترا میگرفت به سختی آهنگی با گروه هم خوان  اجرا کردی و رفتی و دیگر هیچگاه بر نگشتی هفته ها من بانتظار ان شوی بزرگ ایتالیایی بودم اما  خبری نشد  .زمانیکه ترا در شوها ی شبانه در اسپانیا دیدم باورم نمیشد  توهمانی ؟  حق داشتی بر نگردی  آنها ترا با  مثلا خانم فلان خواننده که با یک کله گنده  وموهای اضافی دستهایش را قفل میکرد  ومی ایستاد  تا لبخوانی کند فرق داشتی میکروفون دردست تو یک بازیچه بود مانند یک کبوتر سبک بال به اسمان میپریدی مردانی  ترا روی شانه هایشان حمل میکردند چه همه انرژی داشتی  . هیچگاه خنده از لبانت دور نشد حتی آخرین عکسی را که باکلاه گیس نایلونی سپیدت  بوسه خداحا فظی برای طرفدارانت فرستادی باز خندیدی تو به ان بیماری خندیدی به  دنیا خندیدی وخندان نیز از دنیا رفتی  صف طولانی که برای آخرین دیدار تو درخیابان ایستاده بود بیشتر از صفی بود که برای یک فرمانروای مقتدر  بایستند  همه با گل واشک ترا بدرقه کردند درمقابل تو زانوزدند تو در خوابگاه ابدیت خوابیده بودی اما میدانم که روحت گرداگرد سالن میچرخید همه جا عکسهای خندانت را اویزان کرده بودند  راستش منهم گریستم  چه انرژی داشتی چگونه آنرا کسب کرده بودی ؟ 

حال ان تحفه ما نیز که روز ی همسرش اورا به نزد تو آورد تا روش صحنه را بیاموزد وتو اولین دستورت کوتاه کردن آن موهای بلند اژدها مانند بود که همه را شوکه کرد او از  تو خیلی چیزها فرا گفت اما هیچکاه نتوانست قدمی جلو تراز تو بگذارد با ان ترانه های انتخاب شده شعرای متعهد توده او نمیتوانست برقصد تنها تکانی به شانه هایش میداد توانایی آنرا نداشت که پاهایش را با زاویه یکصد وشصت سانیتمتر باز کند پاهایش کوتاه بودند .تو زیباترین پیکر عالم را داشتی گویا خدایان هنر ایتالیا سر از خواب چند هزار ساله خود  برداشته ترا ساختند وپرداختند ودوباره بخواب رفتند تا ما آنهارا فراموش نکنیم . 

بیماری قرن بتو این فرصت را داد که تودر خلوت خودت بنشینی واز دیگران دور باشی  پنهان شدی  ودر پنهانی به دور از چشم کاسبکاران دوره گرد به معالجه ادامه دهی بیست سال با ان بیماری مبارزه کردی ! آفرین بر تو فرشته زیبا .

خنده هیچگاه از لبانت دور نشد حال آن تحفه ما موهایش را بشکل تو ارایش میکند وخیال میکند پس از مرگ او همه دنیا شیون برایش میکشند  در حالیکه منفور ترین خواننده زمان ماست .

من سر زمین ترا سه بار دیدم وهر بار احساس میکردم درآنجا به دنیا آمده ام روحم درآنجا درگردش بود هنوز هم ارزو دارم روزی به آنجا برگردم واگر قوای جسمی ام  اجازه داد شاخه گلی را برایت بیاورم هرچند دیر باشد گل بخکشد اما د ل من تازه است با دل تو .

تو هما ن حوری برهنه باغ خیال  مردمان روزگارت  بودی  که گاهی با یاد تو ترانه ای میسرودند  وپیکر لرزان تو که  زلال تو از درختان بید لرزان  بود واز ماهی های اقیانوسها لغزان تر  از درختان بید کرم خورده نیز بلند تر  طرح قامت ترا طراحان در نقاشی ها ومجسمه ها ریخته اند  تو برای همه اشنا بودی با آن لبخند شیرینت که هیچگاه لبانت را رویهم نمی گذاشتند وهمان باعث میشد همه غصه هارا به دور بریزند وبا تو بخندند  دیگر مانندی نخواهی  داشت  همیشه تنها یک قهرمان دردنیا زاده میشود وقهرمانانه زندگی کرده وقهرمانانه میمیرد .

با تقدیم بهترین  درودها به روان پاک تو  .ث

ثریا ایرانمنش / 09/07/2021 میلادی 


 

هیچ نظری موجود نیست: