چهارشنبه، مرداد ۰۶، ۱۴۰۰

چرا مرگ ؟

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

پریشا ن کلبه ای دارم  که ویران میکند  بادش / من از اه و گل غم میکنم  هر لحظه ابادش 

دلی دارم که هر گز سر زغم نمی پیچد / تو پنداری کز روز ازل غم کرده  ایجادش 

 هنوز از مشهد پرویز خون تازه میجوشد / از آن تیغی که بر جان زده رشک فرهادش ......" طالب املی"

چرا فریدون فرخ زاد را کشتند ؟ آنهم با آن طرز فجیح وآنهمه بیدادگری  وهنوز هیچکس نمیداند چه کسانی  دست  در ان خون داشتند ؟ 

پرچم المپیک جهانی هنوز به درستی بالا نرفته بود وهنوز آن آتش  کهن در محفظه جای نگرفته بود  که 

پرچم خرچنگ نشان به هوا رفت  یک آ دمکش حرفه ای   جایزه مدال طلا گرفت !!!!

وچرا انور سادات را کشتند ؟ برای آنکه یک انسان بزرگ بود ؟! 

اول گاو هارا میکشند سپس انسانهارا وآدمکشانرا نگاه میدارند  این هیاهوی بسار برای هیچ بیماری  قرن با آنهمه تولیدات بی مصرف واکسن واخیرا کپسول  تازه ببازار امده  تنها برای کشتن ماست نه برای آرامش ما وبهبودی ما  .

اتش را به دم روباهان میبندند وبه جنگلها رها میکنند هر روز منطقه ای آتش گرفته ودرختان سرو قدیمی وبلند ودرختان  تنو مند  دیگری که روزی برای مصرف  همه نوع بیماری بکار میرفت مانند تلی خاکستر  بر زمین مینشینند .

سیلابهای ناگهانی به راه افتاده اند  این سیلابهای را دست طبیعت رها نمیکند طبیعت با ما مهربان است جرا که ماهم اورا دوست داریم وبه او ارج مینهیم  درآن بالابالاها نقشه هایی روی کره زمین پهن شده وتیراندازان ماهری آن نقطه را که میل دارند نشانه میروند  این باران پر برکت نیست که بر زمین میبارد این خود  مرگ است .

مبارزه با آن حیواناتی که در آرزوهای بلند پروازانه خود نشسته ومارا با اراجیفی مانند مدرن فامیلی ویا سریالهای ترکی سرگرم میدارند  امروز مهمترین  وظیفه  وحق هر روح  انسانی است  .

من روزی زندگی  خودرا مانند امواجی در جریان  وقف ان روح انسانی نمودم .

برای ما انسانهای پا به سن گذاشته  بخصوص  آنان  که درمسیری اشتباه گام برداشته ایم ( یعنی بر خلاف جریان آب حر کت کرده ایم ) ! جهان امروز  برایمان یک مشگل ویک پدیده غیر اخلاقی وغیر انسانی است  وجهانی تیره وتار در برابر ما جلوه گری میکند  با چهره های ترسناک ومخوف  تا بحال نه یک فیلسوف دیده ایم نه یک کودک راستین  ونه یک مومن حقیقی  این جهان با هزار چهره  متفاوت مانند یک فاحشه  درکوشه ای مارا به فریب واداشته وما چه ساده لوحانه این فریب هارا تحمل میکنیم ! 

دیگرا مروز نمیتوان درکنار بانویی یا مردی سالخورده نشست واز گذشته او پرسید همه چیز از ذهن او پاک شده است  وما با دید دیگری دیدی ترسناک به دنیایی که درجلوی ما هست مینگریم .

نمیدانم اروپا چه زمانی میل دارد دست از آن تفرعن وافاده های خود بکشد  ورهبری فعالانه خودرا کنار بگذارد  اروپا ناگهان بیمار شد  حال دیگر برگشت به وضعیت قبلی محال است اما او همچنان زیر ان هسته میچرخد  حتی اصیل ترین خاطرات مارا نیز بر باد میدهد .

وآن یکی وآن دیگری که آهسته آهسته شهر ها وسپس کشور ها خواهند خرید ,وعده ای درپشت سیم های خار دار همچنان به نظاره  می ایستند تشنه اند یا گرسنه برهنه اند یا بیمار مهم نیست تنها زمانی مهم است که مانند یک اسیر باید ازمیان انها چند تایی را انتخاب کرد برای دور بازی آینده .

حال امروز بیاد گفته های از کتاب خانه مردگان  داستایوسکی افتادم  چگونه در میان یک زندگی بی ترحم  که لحظه ای  برای یک ثانیه خلوت تو باقی نمیگذارد  باید طریق مراقبه را فرا بگیری ویا به قلب پدیده ای نو ظهور  نفوذ کنی  ایا کتاب  " سیدارتا"  را خوانده اید گمان کنم هرمان هسه انرا نوشته باشد .

نه دیگر بس است  جنگ دیگر بس است  دیگر قدرت نداریم بیشتر به تماشا ی جنازه ها بنشینم وآنهارا بشماریم زمین بجای درخت جنازه میکارد  باید چشمانمان را  ببندیم وکمتر به واقعیتها بنگریم خودرا فریب بدهیم   وبه خود تلقین کنیم که " من بزرگم ! من قوی هستم ! من زیباترین هستم ! من سزاوار بهترین ها هستم !!!من رنج بسیار بردم دیگر هراسی ندارم  سالهای تلخی را تجربه کرده ام  زیر فشارهای کوبنده حیواناتی که نام انسان را برخود گذارده اند  هنوز جا ی آن تیغه هایی که از پشت برمن وبر سینه ام فرو بردند زخم است وگاهی به خارش می افتد .

کسانی هستند که دارای عقده های  مخصوص میباشند  انها درمنتهای فلاکت  زندگی میکنند ونگرانیهیا جدی هم ندارند  نیرویی هم ندارند تا بتوانند  قلمی را دردست بگیرند واز حقارت ای روح بشرواین جهان ویران چیری بنویسند .

من هیچگاه دوستان  خوبی نداشتم دروغ وفریب ونیرنگ یکی از عمیقترین ارزشهایی است که دروجود یک یک  ما فرزندان کوروش جای گرفته است  نمیدانم ایا  از او فرزندی دیگر بجای مانده یانه ؟ وآیا ان آتش مقدس هنوز روشن است ؟.....

د رگهای من هنوز آن خون زمانهای گذشته جریان دارد خون مادر بزرگ زرتشی ام وبه ان مینازم وافتخار میکنم  او راه وروش گفتار وکردارو پندار نیک را بما آموخت وما به ان احترام  میگذاریم وآن درفش کاویانی را بر دیوار خانه  خود آویخته ایم تا ازیاد نبریم که که بودیم وکجا بودیم .ث

 پایان / ثریا ایرانمنش 28/07/2021 میلادی !

 .

.

 


 



2021 میللادی


 

هیچ نظری موجود نیست: