چهارشنبه، تیر ۰۹، ۱۴۰۰

آواز گرگ ها

 

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .

در زیر آن آسمان ابر آلود  / طوفانی سهمگین نهفته است / 

آفتاب داغ و هوای خاک آلود  همه بر سر مردم فرود میریزد 

ما را چه باک که در ساحل امن خود درون کشتی های بزرگ خود نشسته ایم و در انتظار کشتی بعدی هستیم  که آدمیان ! را با خود میاورد .

ما را چه  باک که اشپزخانه های مدرن  و اخرین سیستم ما غذاها را تا زیر دهان ما میکشاند  چقدر برای ما مطبوع است  و چقدر آن ارباب بزرگ ما مهربان است  . بما چه مربو ط است که ارباب آن یکی  نا مهربان است باید دانست ورفت پی ارباب   بزرگ و مهربان  هر چند شلاقی هم بر جسم ما فرود اورد .

نه ! ما هیچ غمی برای زندگی نداریم  ما سیر هستیم  بگذار گرسنگان وارد صحنه شوند  وجاده را باخون خود ابیاری کنند  بعد ما وارد کار زار خواهیم شد .

درحال حاضر دربیرون سرما با دلکقان وصحنه پردازن گرم است سخن رانان  اندیشمند وبازی کنان سیرک  حال ازته  خم رنگ  هر کهنه لته ای  وفرسوده ای را  بیرون میکشند وجلوی دوربینها مینشانند تا سهم خود را گم نکنند  وخودمابهره ور از شادی زندگی شویم .

بیرون گرماست ویا سرما بما مربوط نمی شود  گرسنگی یا تشنگی  که بی امان بر آن مردم میگذرد  آنهم بما مربوط نیست  درانتظار دشمن سومی نشسته ایم  آدمی که هنوز برایمان ناشناس است . چه  بسا سبک سرانه واواز خوان  برایمان ترانه ای تازه بخواند  ودیگر ی چنگی را در دست بگیرد وبنوازد  وسپس به کارهای بزرگتری بپردازد همچنان که چنگ نوازان گذشته امروز کارهای بزرگی را دردست دارند .

کبوتران  حرم مطهر در آنسوی شهر برایمان خبرهای خوشی خواهند آورد  اگر قرار است انبار اسلحه خالی شود خوب به پروازها ی شبانه خود ادامه میدهند .اگر قرار است که روضه رضوان همچنان بر قرار باشد روضه خوانی خوش صدا وخوش سیما برایمان خواهند فرستاد .

اکنون  ما دریک بیابان بی انتها راه میرویم در عهد عتیق هم نیستیم که موسی راهبر ما باشد شاید فرزندانش وپیروانش راهبری ا  به عهده بگیرند  وراه را که مثلا خدا با تیر ترکش اتشین خود نشان داد  انها نیز بما نشان دهند . کسی چه میداند شاید رهبری  جهان از سوی کنعان باشد  وناگهان شخصی  پیدا شود به همانگونه که آن دیوانه در چهل واندی سال بر ما ظاهر شد /.

خوب ای شاعران / ای نویسندگان  دکمه هارا فشاردهید وسرودی تازه سر دهید  شاید از میان شما ملعونان  میمونی برخاست و پای به میدان گذاشت واتشی برافروخت تا گرگها را فراری دهد .

امروز بر همه ما تقریبا ثابت شد که همه پیامبران دروغ بودند  وآنهاییکه به نیرنگ کلماترا بر سر ما میکوبند حال باید جوابگوی باشند  کجاست سر زمین موعود ؟  کجاست ان کتبی که باید فرا بگیریم چگونه انسان باشیم نه گرگ /

گمان نکنم هیچ یک از اهالی سر زمین من  مانند من زیسته باشند درون یک منگنه درون یک استوانه  وگاهی این استوانه چنان داغ یا سرد میشود که همه استخوانهایم را به زیر شکنجه میکشد چرا ایستاده ام ؟ در انتظار کدام روز ازادی هستم وکدام آزادی  ما هیچگاه ازاد نبودیم وازاد نزیسیتم همیشه چکش قانون بر سر ما فرود آمد ما بردگان که نتوانستیم زمین هایمان را نگاه داریم وخانه هایمان را  امن تر کنیم وهمه چیز رادرکف دست گذاشتیم وتقدیم باد کردیم حال میخواهیم  از هوای الوده درزیر خروارها دود دوباره تکه هارا جمع کنیم  آنهاییکه امروز به صحنه آمده اند   همان بردگان بیمزد ند اربابان درون سوراخهایشان پنهانند وآنها را راهنمایی میکنند  آنها جاده صاف کن هستند  هیچکس تا امروز با انها همصدا نشده است تنها درسخن را نیهای پر شور واخیرا " اطاق پالتاک " که نامش به کلاب هاووس مبدل شده است تا مانند یک سنجا ق سینه براق بر سینه خیلی ها بد رخشد / هیاهو بر پا کرده اند مانند کلاغها ومرغان وحشی ماهیخوار .ث

ای که درخلوت من بوی تو پیجیده هنوز / یا دشیرین تو تا  مرگ هم آغوشم باد 

ابر تاریکم  واز گریه  اندوه پرم / حسرت دیدن خورشید فراموشم باد ............." ناد رنادر پور " 

پایان / ثریا ایرانمنش .....30/06/2021 میلادی /

هوا بس نا جوانمردانه داغ است !


هیچ نظری موجود نیست: