شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۴۰۰

دل نوشته !

ثریا ایران منش " لب پرچین " اسپانیا !

عاقبت العمر ! خداوند  بزرگ رحم آورد  و طوفان بزرگ کمی فروکش کرد و درهای زندانها بازشد وحال میتوانیم کبوتر  وار در هوای پرواز کنیم ودیگرمجبور نیستم برای رفع کسالت پای صحبت وچرندیات  فضای مچازی بنشییم اخبار را که ازالف تا  طای تمت مبخوانیم راست یا دروغ آن   دیگر بما مربوط نیست  وامروز دیدیم بیشتر از همه گروهی که تاتری را درست کرده اند بانام " شوک"  سخت خوشحالند البته ما ازدیدن آن محرومیم چون اینگونه حوادث بیشتر درپایتخت اتفاق میافتد دراین اینجا   چند نمایش دهاتی  و   بازی و چند آواز محلی وچند رقص کولی وگیتاری ودلبری و ....میخانه ! 

امروز دیگر میخانه ها هم  لبریز از مشتری اند ودر خبرها دیدم که جاده ها بند آمده اند وترافیک سنگینی   بیشتر جاده ها را فرا گفته است . 

آسمان ابی  مهربانانه وهلال ما ه که هرچه کردم از آن عکس بگیرم گویا مشگلی در دوربین این موبایل فکسنی پیدا   شده بسکه زمین خورده وماه هم میرفت درپشت تکه ها ی ابرپنهان میشد !  ودرنهایت تکنو لوزی  دنیا مدرن قدرت خودرا بما نشان داد وسر سختی و ایستادگی مردم را نیز دید .

الیته اینها دیگر بما مربوط نمیشود تنها باید ازجان خودمان  حفاظت کنیم وبا سر سختی بگوییم که " نه"  من اینم همین که هستم  من متولد امردادم خورشید را دریک دست دارم وآتش را دردست دیگر شیر هم نگهبان من است ! بنا براین واهمه ای از هیچکس و هیچ چیز ندارم  وپاهایم را با قدرت تمام بر زمین میکوبم وحرفم را صریح وراست میگویم اگر کسی دلگیر شد ...خوب بدرک  برایم مهم نیست  شاید من زیادی  مردم را  گنده /میکنم بعد میبینم ایوای اینهم  علفی هرزه بود ومن اورا درختی ریشه دار میپنداشتم  .

حال باید بفکر میلیونها اسیر بود که درچنگال اهریمنان گرفتارند  با گرسنگی ها وبیمار یها و خودداری ها وبستن دهان آنها که نتوانند صدای خودر ا بگوش دنیا برسانند ! کدام دنیا ؟ هنوز باید با پوزه بند بیرون رفت حال ان پوزه بندهایی را که از دستمال توالت درست میکردند ومجانی میدادند تبدیل به ساتین واطلس شده وگرانتر میفروشند  این دنیا کاری به کار آنهاییکه دربند اسیرند ندارد  دنیا انسانهای قوی را میخواهد تا اهداف خودرا جلو ببرد واگر کسی گفت نه  خوب آن گارد مهربان اورا به سر عقل میاورد .

چه نمایش باشکوهی از  بیرون آمدن مردم از خانه ها  حال  راسو تند میدود ! چکاوک  آوازی مستانه میخواند  وبوقلمونها پرهای خودرا رنگین تر کرده باز میکنند و خرامان  خرامان در نمایش شرکت مینمایند  حال بوزینه ادای میمون را در میاورد  و دوندنگان  وبازی کنان سر شار از شادی میدوند  هریک درمسیر خود  راه خود را بی رقیب میداند .

منهم مطابق  روزهای گذشته روی همین صندلی مهیب نشسته ام  وبا همین دکمه ها دنیارا به چاللش کشیده ام .

خداوندگار بزرگ  به ان استاد ازلی عمری طولانی بدهد که فریاد کشید " زن چرا مجانی اینهارا به هوا میفرستی" ؟ حال او نگهبان من واین خظوظ و درهم وبرهم است وآنهارا تصحیح میکند وبرای چاپ کنار میگذارد  من درانتظار چاپ ویا نام خود بر روی جلد آنها نیستم  خودرا نویسنده نمیدانم  تنها احساساتم را بیان میکنم .

روزی خانم دکتری که برای دیدارم امده بود  پرسید مگر روزنامه نگاری خوانده ای ؟ گفتم نه ! گفت پس چگونه مینویسی ؟ گفتم اجازه دارم  اجازه کتبی  برای اینکه بنویسم تا جاییکه  به پر قبای بزرگان  گردی نننشیند نگاهی به لیست خوانندگان انداخت  سپس گفت .ا....و....ف  گفتم بلی تنها کسانی میتوانند این هارا بخوانند که بدانند  منظورم زبان من است با ترجمه به انگلیسی ا اسپانیایی چیز مزخرفی از اب درمیاید نمیشود برای آنها  بگویم چکاوک چیست ؟  یا بوزینه کدام است ؟ ما دردنیای بیرونی خود  بوزینه های  زیادی داریم میمونها زیادی  هم داریم که ادای یکدیگر را در میاورند  اما تنها میان آنها یک گوریل بزرگ است که هنوز نشسته وزمانی که دهانش را باز میکند یک موش بزرگ داخل آن جای میگیرد وتا انتها گلوی اورا میتوان دید وزبان پهن وگنده اش را وخرخر اخرش را وخودش را ازهم دنیا دانا تر میداند دروغگوی بزرگی است دلقکی است که بازی را خوب میداند حال ...دیگر بقیه اش بمن مربوط نیست فعلا دور دور اوست .

اگر سر ی به دفتر استاد من بزنید تنها یک کله پر موی سپید وسیاه میان خرواری از کتاب می بینید که روی زمین نشسته گویی دارد با یک یک آنها عشقبازی میکند او عالم ترین وداناترین  انسانی است که تا امروز من شناخته ام شاگردان بزرگی را تربیت کرده است که هرکدام در راه خود نیز بزرگان دیگری  را تحویل جامعه داده اند وبارها بمن گوشزد کرد که حدو مغز وشعورم را تاحد این چرندیات  مجازی پایین نیاورم چون گم میشوم راست میگفت  مدتها بود گم شده بودم  باطری تمام میشود وباید صفحه را ببندم تا  دیدار بعدی . شمارا به اهورا مزدای نیکی میسپارم  چون روز گذشته دیدم خانه خدا روی ابها روان است وسیل دارد آنرا میبرد ومردم اطراف آنهم رسول اورا به کمک میطللبند . با خود گفتم احمق ها او نتوانست از خانه خودش محافظت کند حال رسولش جه کاری میتواند برای شما که دارید درگل ولای غرق میشوید انجام دهد ؟ اما خوب این گفته ها  مکافات دارد  !!!!! وناگهان نمیدانم  این سیلاب از کجا وارد خانه خدا شد ؟ البته  ما شنیده ایم کار- کار همان " گلوبالیسهاست  که میل دارند همه ادیانرا از روی زمین بردارند وخوب  در بهم زدن طبیعت هم نقشها دارند که ثابت شده است . 

حال زمین زیبا وتنها درانتظار ان آتش سرخ است که از مادر جدا شده وبا سرعت بسوی  ما درحرکت است !! کجا مینشینید  انرا دیگر خودشان میدانند !!!این چینی های چپ چشم اگر کاری نکنند بهتر است هرجه میسازند قلابی از کار درمیاید حتی ویروس هایشان !!!!!

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را / نیکی چه بدی داشت که یکبار نکردی /  ثریا / 08/ 05/ 20201 میلادی . 

تصویر این صفحه  نعناهای باغچه خودم میباشد !!!!!
 

هیچ نظری موجود نیست: