پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۴۰۰

فرهنگ مقعدی

ثریا ایرانمنش  " لب پرچین " اسپانیا !

----------------------------------

برسان باده  که غم  روی نمود  ای ساقی / این شبیخون  بلا باز چه بود ای ساقی

حالیا نقش دل ماست  در ایینه جام  / تا چه رنگ آورد  این چرخ کبود ای ساقی 

در زیر این اسمان کبود و ابر الود  همه جا طوفانی سهمگین  میخروشد  باران و برف و تکرگ در بهاری که دیگر نیست و زمستان سیاهی را بیاد میاورد که  روی دنیا میپاشد .

صبح است و صدای رادیویی که همیشه به ان گوش میدادم  واقعا فرهنگ ما تا چه حد سقوط کرده است  درلابلای  گفته های گوینده  بانویی افغانی درس سکس مقعدی را میدهد و یک زن ایرانی درس سکس های گوناگون  وبا چه وقاحتی  همه  الفاظ. را به راحتی  برز بان میاورد .

در بیرون سرماست  سرمایی بیدادگری سرمای بیماری و  سرمایی که  هر روز تعداد نعش ها را بما نشان میدهند . در درون  گرسنگی بیداد میکند  وحال سلاح سومی در میان است  سلاحی  آماده و آ ن بی فرهنگی  و بی پروایی و ولنگاری مردم  ایران است  ومردمی که دچار دردسر ایمانند !!! وحال سلاحی بزرگتر از بمب اتم درحال ویرانی آن خاک ومردم  آن سر زمین است . 

همه شعار میدهند وهمه حرف میزنند وهمه آواز میخوانند .

نه دیگر نمیتوان درا نتظار آن سرود زیبایی نشست که  فریاد برداریم  " ای فرزندان وطن پیش بسوی ازادی میهن "  نه ما چنین  روزی را نخواهیم  دید و چنین سرودی را نیز نخواهیم خواند  همه افکار ما فعلا درون شلوارهایمان میچرخد  از زن و مرد و بزرگترین  خالق ر وانکاو جهان جناب "ه "برایمان بهترین روش  رختخواب را پیشنهاد میدهند ..

هر صبح صفحات اخبار را باز میکنم به امیدی که دران بوی ازادی به مشام جان برسد اما اسارت بیشتر است اسارتی که هر انسان با دست خودش آنرا مانند یک سیم خار دار به دور خودش پیچیده است . 

تمام تاریخ این دوران قتل و جنایت  و ظلمت وتاریکی است  و ایا روزی کسی خواهد توانست  سر رشته ای را  از ان  تاریخ کهن سال  به دست گرفته  وانسانهارا  ازچاه ظلمات برون بکشد ؟  گمان نکنم ویا حد اقل بمن  وفا نخوا هد کرد . 

عده ای پیر زن بو گرفته  شده  یاِءسه و مردانی که پایشان لب گور است دنیا را میان خود تقسیم کرده اند و ما باید طبق قوانین متعفن انها راه برویم و مانند گوساله سر به زیر انداخته وارد کشتارگاه شویم .

امروز چه کسی برایمان  یک افسانه صادقانه را   میگوید  و به راستی  برای ایندگان بگذارد که امروز چه بر سر ما امده است ؟ ما داستهای جنگهای جهانی را  خواندیم از روی کشته شدگان بی تفاوت رد شدیم داستان طاعون سیاه را خواندیم در کنارش افسانه های  " برادران  گریم " را نیز میخواندیم تا کمی نفس بکشیم حال امروز تنها ذکر مقعد است و پایین تنه ویا ذکر خدای گم شده در صحرای کربلا  امروز ما به بدبختی  کامل رسیده ایم  نه ! خیال نکنید اینها خیالات یا تصورات است همه حقیقی اند .

روز گذشته روز ازمایش  من بود و اشنایی با دکتر جدیدم  هر چند ماه یک دکتر جدید می اید ومیل دارد این حیوان سر کش را  بشناسد  .پس از هفته ها دختر بیچاره را با دست بسته برگردن دیدم هنوز از خشم آن برون نیامده بودم  که گروه دکترها  و پرستاران از در وارد شدند احساس میکردم یک حیوان ازمایشگاهی  هستم یکی گوشی را بر پشت و سینه ام میگذاشت دیگری فشارم  را میگرفت سومی  اندازه اکسیژن خون را  خوب  »همه چیز خوب است  باید به روحیه  و افکار مثبت تو تبریک گفت " با نگاهی به عکسهای قدیم  ؟ این تو هستی ؟ آه  چقدر زیبا بوده ای  واقعا زیباترین  زن عالم ....اوه متشکرم من خودم هیچگاه  خبر از این زیبایی بیرونی نداشتم بیشتر بفکر زیبایی درونم بودم و اشکهایی که بی دریغ بخاطر هیج ریختم و جوانی را بباد دادم .

شب بد ی را  گذراندم خیلی بد وهنوز هم خوب نیستم . رادیو  برنامه اش تمام شد یکساعت است ! هنگامیکه ملافه هارا درون بغل میفشردم با خود میگفتم " هیچ بویی از خاطره ها نیست که من دلخوش آن باشم وشب ارامی را بگذارنم  هرچه هست تلخی است رنج و عذاب حال می بینم چه پوستی داشتم در میان آن ملت  تازه درآن زمان صاحب فرهنگ !!!! شده بودند ومن چگونه خود را نجات دادم !  این نجات  است  سفره ای پهن !

 اما تو نمیتوانی به انها دست بزنی ویا چیزی را بنوشی و یا بخوری  هوا آفتابی  / بهاری و بالکن باصفا اما تونمیتوانی ازاینهمه نعمت برخوردا رشوی  این جبر طبیعت است میل ! میل اوست .

جنبش گاهواره  / نغمه لالایی /  ریزش چشمه شراب  ببر غنچه تر / پرپر . پروانه / جیک  جیگ یک گنجشگ / تابش  چشم شناخت /  طپش خواهش گنگ / نگاه شوق و شکیب  بوسه عشق و شبا ب !!!!پایان 

ثریا ایرانمنش  22/04/2021 میلادی !   

" اشعار متن " از سایه درسایه ! 

هیچ نظری موجود نیست: