پنجشنبه، فروردین ۲۶، ۱۴۰۰

جنگ سرنگ ها


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

دوهرارو بیست / دوهزارو بیست ویک ! وهمچنان این دوهزارها  ادامه خواهد یافت  وما دیگر نیستیم تا جنگ ستاره هارا ببینم  در حال حاضر جنگ سرنگ ها وواکسن ها بر پاست وبیماری  پنهانی واشکاری که درمانش بسیار اسان است اما ما نمیتوانیم بدون کمک فرشتگان مرگ خودرا درمان کنیم .

 دیگر در هیچ اندیشه ای نیستم  نه اندیشه وطن ونه اندیشه دنیا همه چیز برایم یک نمایش مسخره وتهی وتهوع آور است وبس .

 آن روزها هر صبح ویا بعد از ظهر روزنامه به خانه ات میامد  با خوشحالی آنرا باز میکردی اگر چه خبری نبود اما بازهم تو خیال میکردی صاحب خبری جدول کلمات متقاطع ونوشته های پر مغز دانشمندان واندیشه وران  درگوشه ای وشعری از یک شاعر تازه متولد شده ترا سر گرم میکرد  ومجله های رنگین هفتگی هر چند بی محتوا بودند اما  دنیایی زیبایی را درمیان آنها میدیدی صد البته ارایش جدید ولباس جدید  بانوی اول نیز در صفحات اول چاپ شده بود بی اعتنا میگذشتی  ولش کن برو ببینم فلانی چه نوشته ومجله هفتگی خواندینها که میتوانستی همه چیز را درمیان  صفحاتش  بیابی ودست آخر مجله توده ها وخلقی ها وجوجه مجاهدین زیرزیرکی خودرا لابلای روزنامه ها پنهان میکردند  چقدر گنده گنده حرف میزدند !!! چه کلماتی  ؟  میرفتی  به سراغ کتاب خانه ات شجاع الدین شفا   همه ادبیات جهانرا ترجمه کرده بود  و دشتی برایت راز  حافظوسعدی ومولانارا هویدا ساخته بود  حسن شهباز احساساتی ادبیات  دنیای امریکار ا  جلوی چشمانت گذاشته بود ودیگری ادبیات آلمانرا ..... بهر روی میتوانستی با دنیای خارج تماس داشته  باشی و فریدون فرخ زاد تازه از راه رسیده برایت شب بو د و بیابان بود را میخواند ......رامش بود  با آن ملاحت ونجابت ذاتیش وبقیه میمونهای روی صحنه  هایده بود بانوی آواز  که صدایش نظیر نداشت  خرم برایت ویلن میزد تجویدی بود    کسایی با نی بی نوایش  ترا به عرش میبرد  وشهنار تاررا آنچنان دربغل میگرفت گویی کودکی شیرین زبانرا در بغل دارد وبه راستی شیرینی موسیقی از لابلای مضراب او بیرون میریخت  رهی برایت ترانه میساحت آه /..آه خدای من آنها کجا رفتند ؟ چگونه پرواز کردند> عبداللعی خان وزیری  برایت میخواند " وقتی چشمات  پر خوابه / 

چه قشنگه   مثل اشعار مسیحایی حافظ پر رمزه ........ عبادی با ان سه تار  خودش ارام وسه تار نیز ارام بود وبقیه وبقیه که دیگر جایگزنی ندارند  حال امروز ممودی احمدی نزاد و  فاِِِیزه  ستاره های ایران شده اند !!!!وآلت الله ها وتره وتخم وپس مانده ها ونوکران حلقه بگوش آنها  همه زیبایی وطهارت وبکارت ایران مارا بر باد دادند .خدمتگاران بی بی سکینه وسایر رسانه های  قلابی مشتی  بچه مزلف را ویا نا مردانرا پشت آن رسانه ها نشانده و برایمان افسانه  سرا شده اند .. 

زمانیکه کتاب قطور دانته را که شجاع الدن شفا ترجمه کرده بود زیر نام   بهشت / دوزخ/ جهنم باز میکردی   من چیزی از دوزخ نمیدانستم  جهنم را نیز هنوز با ان اشنا نبودم  تنها بهشت را میشناختم که داشت کم کم تبدیل به یک دوزخ جهنمی میشد  احمد خان شاملو  لات سر کوچه ادبیات ایستاده بود وهمه را به پایین میکشید  ناگهان سر وکله  بچه لاتهای  دیگر نیز از پایین شهر پیدا شد از دهات اطراف همه نویسنده وشاعر شدند  اولین هدف انها زوم کردن تیرها بسوی فریددون فرخزاد بود که روشنگری  را برایمان به ارمغان آورده بود  ورفتیم ورفتیم تا رسیدیم به اینجا که برای چند کلمه چرندی که روی فضای مجازی میگذارند باید سکه ای دردهانشان بیاندازی همه هم دکتر وتاریخ نگار وپژوهشگر وغیره وذالک شده اند  وتازه معنی دوزخ وجهنم را دانستی وفهمیدی که بهشتی درکار نیست بهشت را باید درافکارت جستجو کنی ./

 خورده پاهایی تجزیه گر  بی سر وپا قهرمان شدند / نلسون ماندلای تروریست وبمب گذار  قهرمان شد  وبزرگ لات  تروریست یاسر عرفات قهرمان جهان  شد وامروز ما نشسته ایم به تماشای سرنگهای بلندی که مانند تیری بسوی تو حمله میکنند وسر هرکدام نیز مرافعه است .

 در گذشته هنگامی که به اروپا میرفتی تنها برگه آبله کوبی را از تو میخواستند .

 حال پاسپورت واکسن ساخته اند  واکسنی که درعرض سه ماه ناگهان بصورت خروار وارد دنیا شد انهم نه یکنوع بلکه هزاران نوع کشنده مخلوطی از اب ونمک وشکر ال مینیوم وگاهی هم چند قطره ناشناس که خون ترا لخته میکند  چون که میل دارد چیپی درون خون تو بسازد / ساخت یک واکسن حد اقل پنج سال طول میکشد   اول روی حیوانات  آزمایش میشود  حال ناگهان چگونه اینهمه واکسن وارد گمرکات شد و مانند نفت وبنزین وطلا بر سر ان مرافعه است . 

در کتاب اسرالتوحید  در صفحات اول آن میخوانیم که " با آن دانه که آدم خورد معرفت بود  واین همان شناسایی است که تضاداهارا اشکار میکند ."  امروز اثری از معرفت نیست هرچه هست هوچی گری وبلوا وریا ودروغ است وبس . 

دیگر حتی کتاب هم نمیتوان خواند کتابی چاپ نشده کتب  قدیم را  ها با چاپهای قدیم را باید با زور ذره ین خواند امروز اگر کتابی هم چاپ شود همان صفحه اول از هم جد ا میشود  بعد هم تنها انسانهای امل وعقب افتاده کتاب میخوانند !!!!!  با اینهمه تکنو لوژی  پیشرفته که در توالت ماتحت ترا نیز پاک میکنند  تو هنوز به دنبال کتابی ؟؟؟؟؟. 
روز گذشته نگاهی به ردیف فیلمهایم انداختم . نه دیگر مانند آنها ساخته ئخواهد شد ونوه هایم بمن میخندند !!! درون گنجه ام تا سقف فیلم ویدیو  وتعدادی از آنها هرگز در بازار ها ی جهان یافت نخواهند شد  یکی از آنها (ایران من) است در زمانی که داشت روبه پیشرفت وتمدن بزرگش میرفت ناگهان  بانوی اول خواب نما شد واز کمبودها نالید وهمان کم بودها اورا پرواز داد ودربهشت نشاند وبقیه هم  یا درجهنم یا در دوزخ بسر میبرند انهایی هم که بخیال خود  دربهشت نشسته اند بهشتشان خیالی وخالی از حقیقت است. پایان دلنوشته امروز من که سخت دلم گرفته . / ثریا 

15/04/2021 میلادی  ثریا ایرانمنش .

هیچ نظری موجود نیست: