ثریا ایرانمنش . «لب پرچین .
شب گذشته پاسخی داشتم از جوانی که گاهی دستور غذایی وسبزی کاری ویا آکواریوم را میدهد . به او نوشتم آنچه شما در این برنامه آوردید از دسترس من دور است هنوز اجازه بیرون رفتن غیر از سوپر و بیمارستان را نداریم ،
درجوابم نوشت مهم نیست خاک پاتم سیم سه پایه وسوزن وسکه وسنجاق هم سین دارند مهم آنچه که دردل تو میکذرد ،
مانند سال قبل هفت سین را نوشتم وبه شاخه گلی آویختم در کنارش سنبل که دارد می میمیرد سبزه ای که به سختی میل ر دارد خودرا بالا بکشد .
به هر روی سنت است واین سنت باید پایدار بماند اگر چه روی کاغذ باشد ،
بسختی و درد کمی اطاق نشیمنرا تمیز کردم بقیه بماند برای دیگری آنچنان خسته ام ودر کنار آفتاب زیبای بهاری بادی تند میوزد وبیرون نشستن کاری بیهوده است .
موزه پرادو در مادرید یک قسمت جدید را افتتاح کرده با نقاشی های جوان بیشتر در باره زن !؟زنی که هنوز هم به دست این مردان کشته میشود وهنوز هم قدرتی ندارد اگر هم داشته باشد درقشر بالای جامعه میباشد. آنچه که جلب توجه مرا کرد مایای برهنه فرانسیسکو گویا بود که حال در چهره یک دختر چهارده ساله نقاشی شده بود نه در چهره یک زن زیبای بیست وچند ساله اکثر نقاشیها از دختران کوچک وعریان بودند !!!! خیلی میل داشتم که به موزه میرفتم وداستان این نقاشی ها وچهرهای جوانرا میفهمیدم هر چند لازم نیست. در حقیقت پیامی است که دنیای نوین بما میدهد دیگر به زنان بالای سن ومردان میانه سال احتیاجی ندارد . رباط ها خواهند آمد برای رفع تکالیفهم در آزمایشگاهها میتوانند تولید کنند به همان گونه که گوسفندی را تولید کردن تنها یک ژن کافی است .
هر ماه ازیک موسسه مذهبی که من گاهی کمکهایم را به آنجا میفرستم. چیزکی برایم میفرستند همه را درون یک جعبه نگاه داشته ام. شب گذشته چشمم به دو تسبیح افتاد یکی قدیمی که در انتهای آن صلیب بود همان روزاریوی. قدیمی دیگری صلیب پنهان شده در پشت یک عکس ودر انتهای آن بجای صلیب عکسی که نمیشناختم از مردانی که ندیده بودم. ...... وبدینوسیله دانستم که ........جناب پاپ فرانسیکو آخرین پاپ خواهد بود و ....دیگر هیچ .
.پایان یک گزارش
ثریا ، اسپانیا سیزدهم مارس دوهزارو بیست ویک میلادی بقیه بماند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر