" لب پرچین " ثریا ایرانمنش . اسپانیا
عاشقان مستند وما دیوانه ایم / عارفان شمعند وما پروانه ایم
چون نداریم با خلایق الفتی / خلق پندارند ما دیوانه ایم
ما زاغیاران بکل فارغ شدیم / دایما با دوست دریک خانه ایم ........شمس تبریزی
امروز پسرم چهل وهشت ساله شد ! سه ساله بود که اورا از ایران بیرون آوردم ونفهمیدم چگونه بزرگ شد مرد شد همسر گرفت بچه دار شد
جال به حرمت چناب اجل کورنا یا کویدو نوزده او درخانه اش با خانواده اش جشن میگیرد ماهم درخیال با آنها همراهیم خود در خیال جشن میگیریم !!! اجازه راه یابی به محله آنها را نداریم از محدوده خود نمیتوانیم دور شویم تنها روز گذشته آمد کادو.یش که یک تلسکوپ بزرگ برد زیر بغل گرفت ورفت ماهم ااز طریق پستهای ابری باوتبریک میگیوییم ودر شادی آنها شریکیم /
چهل واندی سال پر مشقت ودرد آور بر ما گذشت وامروز که تازه نفس تازه میکردیم راه نفسانرا گرفتند شب گذشته تمام این سالهای از جلوی چشمانم رژه میرفتند اقامت درشهر کمبریج درمیان آنهمه خاله خانابجی خاله زنک فرار بسوی ازادی !!! درحالیکه فرار بسوی زنجیر اسارت بود چه همه رنج کشیدیم وحقارت هارا تحمل کردیم ازهر بی سر وپایی وامرو ز؟
نه چیزی عوض نشده است رهبر حزب خران بر نده است جون زبان درازی دارد ودهان گشادی وآن دیگری که میداند ومیخواند درسکوت با صدایی گرفته گفته هایش را برای مشتی زنجیر گسیخته نقل میکند /
. نه چیزی عوض نشده که بدترهم شده وما بچه های قدیم دیگر درمیان این جماعت جایی نداریم نمیتوانیم بشکل انها دربیاییم همچانکه پنجاه سال پیش هم نتوانستیم بشکل عاریه ایی دربیاییم ودرمیان خیل نوکیسه گان لباس عاریه دوخت فرنگ را بپوشیم خودمان بودیم بشکل خودمان .
به هر روی پسرم زاد روزت را تبریک میگویم برایت عمری طولانی و سر شار از سلامتی را آرزو دارم .
به پایان امد این دفتر حکایت همچنان باقی است .
پایان
ثریا ایرانمنش 07/01/2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر