شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۹

مرگ کاپیتان

 دلنوشته شنبه  ششم فوریه 2021/ اسپانیا 

این روزها خیلی ها رفتند چه با عمد ویا چه غیر عمد  جوانانی که هنوز ارزوها داشتند مردانی  رستم صولت  همه فدای نظام شدند  اما در اینسوی آبها  مانیز کاپیتان خودرا از دست دادیم آخرین بازمانده ازنسل قدیم وبجای مانده از نسلی نجییب وپاکیزه  کاپیتان فون ترامپ  یا همان کریستفر پلانبرخوش قیافه ونجیب اهل کانادا  .  وچه همه غمگین شدیم همه اهالی خانه گویی پدر خودرا ازدست داده اند  درانتظار مرگ او نبودیم  این روزها مرگ برایمان یک امر طبیعی وپیش پا افتاده است  تختهای خالی بیمارسانهارا بما نشان میدهند  که بلی یکی رفت راست یا دروغ  آنقدر دروغ وریا این روزها رسانه ها بخورد ما داده اند که تشخیص  این دو از هم سخت ومشگل است .

حال باید پرسید  تو چگونه از.بهازآن  گذشتی  و بهاران را ندیدی  وخلیج  را ندیدی  نامت چون برگ زرینی بر دیوارها نوشته شد  وهمه نوشتند  اسوده بخواب  چون یک قوی بی صدا  درسینه ابهایی نیلگون  به ابدیت رفتی .

هیچکس آن پل را نخواهد دید  وهیچکس دیگر بهاران  را  آنچنان که باید احساس نخواهد کرد   ودیگر کسی از فتح افتاب چیزی نخواهد نوشت چون آنرا هم به زودی ازما دریغ خواهند کرد  دیگر کسی تیغه های زرین خورشید را بردیواره های خشتی کوچه ها نخواهد دید چرا که همه زند انی هستیم وپنجره هایمان  رو به روشناییها   بسته است  حال رنگهای طلای به رنگ خون درآمده اند  تا مژده پیروزی آن شیطان پرستان دیوانه را بما برسانند .

 پل ها زیر پای ما ویر ان شد همه دریک قایق شکسته وسوراخ نشسته ایم  از امواج گذر میکنیم یکی میغلطدد دیگری غرق میشود سومی بی نفس در میدان   میافتد  در زیر تازیانه   باران های  سمی 

تو چگونه ازآن پل گذشتی با آن غرورت  که مانند آینه  زلال درچهره همیشه خندانت میگشت  ابهای اقیانوسها ازغرور تو سر چشمه میگرفتند  نجیب زیستی  نجیب هم رفتی  ودر مقابل من اینه بزرگی شکست .  هنوز باید درمیان سیل خروشان ریا ودروغ  با پای  برهنه راه برویم  تا ما هم به آن پل ابدیت برسیم .

روانت شاد 

تقدیم به کریستوفر پلامبر هنرپیشه همیشه تابناک سینما وتاتر  ..

هیچ نظری موجود نیست: