پنجشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۹

فروغ و اشعار او

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

=====================

داد ار  اسمان !

تا دشمنان شب را از بن برافکند. 

روز روشن ومرا به جرم دلیرانه زیستن  / دردادگاه  بلخ محکوم میکنند .........نادر پور 

برنامه ای را میدیدم لزومی ندارد نام ببرم که همه سر وته یک کرباسند ازیک نخ ویک تار وپود رشته اند  وبافته شده اند . 

کتاب خواهر عباس میلانی را که اخیرا اشعار فروغ را با دستکاریهای کثیفش به چاپ رسانده است  تبلیغ میکرد وچه گران این اراجیف را میفروخت 

عباس اقا که معمای شاه را برای خوش ایند رهبر یکدست نوشت وصله هم گرفت شاعربزرگوار که درمدح خمینی اشعار نغزی سر ود به سالا ر سخت مفت خر شد ! .حال همشیره عباس اقا دست به این اقدام زده پایش را  درجایی گذاشته که خودش تا گلو درلجن آن فرو خواهد رفت وان چپول گنده گلستان  درسن نود اند سالگی درقصرخودش چر ت میزند بی هیچ حوصله ای درانتظار دقل الباب عزراییل است  که ننگ بر شما باد /

درهیچ کجای دنیا کسی حق ندارد پشت شخص مرده بدون  اجازه خانواده چیزی را بنویسید ویا حرفی را بزند تنها درسر زمین گه وبی بلبل ماست که هرننه قمری نویسنده میشود شاعر میشود سلبریتی میشود زیر عبای آخوند حرامزاده  که زیر عبا مشغول زاد وولد است تخم گذاشتن  وفردای ما بهترا زامروز مان نخواهد بود .

فروغ اشعاری سرود نامه هایش ر ا من دریکدفتر ویک مجموعه درموقع فوت او خریدم خبری از رختخواب وملحفه سفید ودستهای تمیز روی کاشی کثیف حمام نبود اینها زایده تخیل بیمار آن خانم نویسنده است خانم میلانی که میل داشت دفترش قطور باشد وبیشتر فروش داشته باشد .

.از شما  آقای محترم هنرمند درعجبم که هیچ اعتراضی به این اشعار دروغین نکرده بلکه با حوصله آنهارا نیز به سمع بینندگان خویش رساندید ! 

همه شاعران ونویسندگان در زمان خود احساسات خصوصی خودرا بطوری بیان داشته اند که خود دانند وآنکه میخواند میداند نه باین واضحی  که "رهبر  " را خوش اید چرا که ایشان از فروغ بیزار بودند اما پروین اعتصامیر ا ارج میگذاشتند  چه بیحایی داری خانم میلانی . وتو جه بیغرتی مردک گنده گلستان که تنها هیکل گنده کردی وخانه هارا پشت سرهم تبدیل به قصر ساختی چقدر دراین  راه مزد گرفتی که آن زن را باین حقارت کشاندی  من اشعار فروغ را که هیچ همه اشعار شعرا و   گویندگان را  میشناسم خوب هم میشناسم میدانم کدام بیت وکدام گفته متعلق به چه کسی است.

شرم بر شما باد .

هر عبا به دوشی / نعلین وردا وخرقه 

 بر مسند  خویش سوار است/ ملتی  به زیر بار است 

.این ملت آخوند پر ست است گریه را دوست دارد از شادی بیزار است سیاهی را بیشتر از رنگهای طلایی وابی  وسرخ وسپید دوست دارد /خوب  حرفی نیست . 

همه ما دریک احساس گناه بیهوده غوطه وریم  ودرانتظار کیفر خود ایستاه ایم .

درخاتمه نمیدانم چرا هرچه لنگ وچلاق است  بر ما حاکم میشود امیر تیمور لنگ  آخرین آنها  این رهبر تهی مغز دیوانه که احساس نرون بودن به او دست داه است  از همین روزها ایرانرا نیز به اتش میکشد ودرکنارش اشعار  الهی نامه عطاررا میخواند . پایان 

ثریا ایرانمنش /18/02/2021 میلادی 


هیچ نظری موجود نیست: