دلنوشته روز شنبه ثریا ایرانمنش ، اسپانیا
شاعر نیم و شعر ندانم چیست. /من مرثیه گوی دل دیوانه خویشم ؟؟؟؟
مرحوم دکتر صاحب زمانی که نسل جدید با او هیچ اشنایی ندارد چون نه میخوانند ونه میدانند اما همه سیاسند یعنی سیاستمدار در یک جا گفته بود که :
اگر ما باندازه ای که شاعر در ایران داریم گاو وگوسفنذ میداشتیم. میتوانستیم تمام لبنیات اروپا را تامین کنیم. !
امروز هم براندازه ای که ما اپوزیسیون داریم مخالف با دولت جیم الف اگر مار یا مار مولک می دآشتیم میتوانستیم خودرا از شر این ملاهای نادان خلاص نماییم ، چه کنیم که همه معتاد قبله هستیم آنهم نه قبله عالم بلکه قبله هجا.ز وقبله های مجازی ونقش حزب موساد اسراییل را تیز نباید دراین میان از یاد برد که در تمام مراحل . ژندگی ما حتی در اطاق خواب ما حضور پر.ر نگی دارند ،
ایران ما اسیر است وزنان اسیر تر ومردان ابله تر هر. روز هم این ابلهی بیشتر میشود ،
دراین اسارت گاه مردان وزنان معتاد بسیارند وبی فایده مهم نیست چه اعتیاد اما معتادند. امروز شنیدم قاضی القضات امریکا یعنی بالا ترین رده قوه قضایی در امریکا با دوستان گلو بالیستی خود یک جزیره دارند ودر آن جزیره یک معبد ساخته اند که در آن معبد. همان کاری را انجام میدهند که ملا. طوسی در درس قرآن انجام میداد ویا می دهد وپسران بی پناه گرسنه آواره با کمک قاچاقچیان به این جزیره برده میشوند زنان خدمتکارند ومردان ،،،،، رختخواب آقایان بانوان. را خوشبو میکنند .
حال من چه بنویسم ؟ از لخته های خونی که دارد جان مرا بسوی نیستی میبرد یا. از تکه نانی مانند سنگ که از شوری نمیتوان انرا جوبد. ویا. ،،،،دیگر بس است ،
اه ، ای خروس منتظر صبح ، آتش. رود پنبه نمی میرد اما نگاه کن
خورشید در سپیدی افاق مرده است
وافسن برف. چشم درختان ساده را
در خواب کرده است
نادر نادر پور
پایان ، شنبه نوزدهم دسامبر دوهزارو بیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر