جمعه، آذر ۲۸، ۱۳۹۹

مردن آسان آست

  

. ثریا ایرانمنش« لب پرچین ». اسپانیا 


دل من یک اقیانوس است  / من ترا از اعماق دل دوست می دارم ،

جانوران کوچک  دریایی ، جرئت نزدیک شدن. بمن را ندارند 

هیچکس ترا از من ومرا. تو جدا نمیسازد 

ای. زندگی

 روز گذشته دریک کانال ی‌وتیو‌ی خانمی که درس مدیتیشن می‌دهد همانند یک عروسک باربی میفرمودند که خوب :

مرگ آسان است  کاری ندارد میریم و بر میگردیم آنقدر این کار راادامه میدهیم تا خود نور شویم !!!

دیدم عجب کار وحشتناکی است  یک زن از دنیا بروی ویک مرد قلچماق آدمکش  دوباره بر گردی ویا یک قاتل بروی یک فرشته در کوههای آلپ بر گردی  چقدر این  راه خسته کننده آست ، 

خانم باربی را به حال خود گذاشتم وبه زنان ومردان وکودکانی  میاندیشم که کشته ، مثله ، سوخته شده اند آیا بر گشته اند تا انتقام خون بیگناهی خودرا بگیرند ؟

نه ، گمان نکنم وقتی که رفتی رفتی  شاید هم بر گشتی  بعنوان مثل من الان باید به نوه ام مشکوک باشم نکند همسرم در این قالب برگشته است !!!

من مرگ  را غافلگیر می‌کنم  نه در بستر ونه روی صندلی چرخدار تسلیم او نمیشوم ،

زیر لب زمزمه می‌کنم  :

پرکن پیاله را ، کاین آب آتشین ره به حال خرابم نمیبرد  

نه این آب آتشین هیچکس در این دنیا ره به حال خراب کسی نمیبرد  همه درفکر  جمع آوری مال واموالند  بی آنکه بدانند با یک طوفان سهمگین ناگهان همه چیز ویران می‌شود. 

چه کسی گمان میبرد امروز من دراین خانه که همه اشیای آن برایم غریبه هستند غیر از یک رومیزی دست دوزی شده کار دختران زادگاهم ،تنها بنشینم وبه این گفتارهای بی سر وته وآبکی سیاسی  مذهبی اجتماعی گوش فرا دهم  من نشستن ر ا نمیدانستنم چیست ‌خوابیدنهای طولانی را . روز گذشته پس از نه ما ه به یک سوپر رفتم  پارکینگ لبریز از اتو مبیل  وخالی از انسان ودرخت وگیاه وسبزه  بود ساختمانهای بیقواره وکج ومعوج که همیشه منظره چشمان منند بمن دهن کجی می‌کردند ،ناگهان زدم زیر آواز ....سحر که از کوه بلند جام. طلا سر میزنه 

بیا بریم صحرا که دل بهر صفاش پر میزنه و....اشک‌هایم فرو ریختند برای بدبختی انسان‌ها . پایان 

 ثریا ایرانمنش  ۱۸دظامبر۲۰۲۰میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: