خبر موفقیت آمیز " شما " بمن رسید خوشبختانه چندان عادت به آن مزخرفات ند اشته وندارم آنهارا درون زباله دانی ریختم دوباره می نشینم پای دیوار سفید وخیمه بزرگی که برای ما آماده ساخته اید به تماشای نمایش های نفرت آنگیز شما به تماشای زنان با زنان مردان با مردان و بچه هایی که بین انها مییلوند وبرای آنیده شما تربیت میشوند !
شما جلو تولید نسلهای مارا گرفتید فرزندان مارا کشتید وهنو زمشغول قصابی هستد شنا درختان سالم وتنومند مارا به آتش کشیدید ابهای رودخانهرا مسموم ساختید مردم را به بهانه های مختلف میکشید چرا که از بالا به شما دستوراتی رسیده درفکر دنیای دیگری هستید دنیا بهتری که خوشبختان ادیان شما دران جای ندارند وخوشبختانه منهم دیگر نیستم تا ان دنیا رویایی شمارا ببینم
حال اگر من به اسب یکی از عمله های شما گفتم یابو فورا همه درهارا به روی من خواهید بست اما همیشه دری است که من ازآنجا فریاد بکشم .
شما برای آنکه بمن بگوییدکه همه جا چشم کور ونابینای برادر بزرگ دریک شیشه مارا میبنید با یک ترجمه احمقانه مرا آگاه ساختید . !
خوشبختانه چندان ازاین امر شاد نشدم شعورم راهنوز نگاهداشته ام شعور من ازان زنان ومردانی که شما به دور خود جمع کرده اید بالاتر است وفورا فهمیدم که این فنته ازکجا درز کرده است .
حال باید به درون خود برگردیم وفراموش کنیم روزی انسان بودیم حال تبدیل به مشتی زباله شده ایم که بابیلهای رنگ وارنگ شما جا بجا میشویم چه خوشحال باشیم چه اندوه گین در عزای ازدست رفتگانمان زندگی من روبه پایان است ما مردم بی خردی هستیم الماسهای درخشانرا که چشمان مارا میزنند دور می اندازیم ویک تکه شیشه را صیقل داده آنرا بر تارک سر میگذاریم ریگی را ازته جویبار پیدا کرده وآنرا بعنوان یک مروارید درخشان بر گردن میاوزیزیم . سزای مارا همین است ما مردم کند ذهن وخورده بین وگرسنه مانده بی چشم ورو حال درصف قربانیان ایستناد ه ایم . تا یکی یی به سوراخ مرگ روان شویم /
کدام آبان ؟ مردک خرفت ؟
پایان /ثریا ایرنمنش 19 نوامبر 2020 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر