پنجشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۹

رفتم که رفتم

 " لب پرچین " اسپانیا 

ای وطن . ای روزگار خوب  آی دنیای کودکی خدا حافظ  آنقدر   ترا دوست داشتم که به هر  زباله ای که  میرفت درراه نو گام بردارد   آویزان میشدم  آنقدر رفتم تاسرم به دیوار سنگی خورد  وخونین  وپشیمان باز گشنم  خورد شده برگشتم 

حال در گوشه تنهایی خود  دارم برای روزهایی کوتاهی که درپیش دارم اشک میریزم خوشبختانه  آنقدر  فرصت  ندارم که آزادی ترا ببینم  بطور کامل ما ازاد نیستیم همه اسیریم خودمان  گمان میکنیم  که ازدایم  آهسته آهسته نف کشیدن  هایمان را نیز به دادگاه میکشانند . حدا حافظ وطن  خدا حافظ یادبودها خوب . رفتم ودیگر هیچ چیز درباره هیچ کس وهیچ جای تو نخواهم نوشت . بگذار بزرگان خیالشان راحت باشد  تویتررا بستم اینسنتاکرام را بستم کم کم همه چیز  را خواهم بست وراه نفسم را  نیز .

 پایان 

اول اکتبر 2020 میلادی براب با  10 مهرماه 1399 خورشیدی . وطاهرا امروز تولد پسرم بود  همان روزگار خوشبختی کوتاه .

هیچ نظری موجود نیست: