" لب پرچین" ثریا ایرانمنش / اسپانیا
هر دردی ازاو بردی صد خنده به درمان کن
هر زخمی از او خوردی رندانه به مرهم زن
ما هم رندانه به مرهم میزنیم وزخمهارا پنهان میکنیم درخلوت خانه مان فریاد میزنیم کفتار پیر وخوک کثیف خیانتکاران به مردم زمین وکره خاکی تنها گوشهای خودمان آنهارا میشنوند وچهار دیواری اطاق کچی همان زندان ابدی با اعمال شاقه .
آن مردک چپول احمد شاملو گفته بود که دهانترا میبویند که جرا گفته ای دوست میدارم حال نه تنها دهانت را میبویند بلکه شلوارت را نیز میبویند وشلاقهایشانرا از دور نشان میدهند تا دیگر حرف مفت نزنی وحرف دلت را بر زبان نیاوری مهم نیست اگر کودکان زیر سن وبچه شیرخواران قربانی شده درون اقیانوسها غرق میشوند مهم نیست دختران وپسران زیر سن پس از جفت گیزی اقایان وبانوان آنها نیز به قعر اقیانوسها میروند وتنها دریک برگ پاره روی دیوار گم شدن اورا بمردم خبر میدهند ! نه مهم نیست مهم این است که نباید بنویسی وحرف بزنی واگر چیزی بگویی که مبادا به تریش لباده عاریه ای اقایان بر بخورد درحال حاضر مانند میمون دور وبر بقیه دارند میچرخند تا درآتیه بلکه تکه استخوانی هم چلوی آنها انداختند نه نباید حرف زد حسن اقا بیهوده از پنجره اشپزخانه اش فریا دمیکشد وبرای من دل میسوزاند دل سوختن ندارد این زندگی دربندگی افتخاری ندارد ما به سر زمین ازادی گوچ کردیم با یکی شدن جهان دیگر سر زمینی وجود ندارد رودخانه ها راهشان را کج کرده اند باغها وبوستانها نیز درجاهای دیگری رویش کرده وخودرا به نمایش میگذارند ما درمیان علفهای هرزه با نانهای باد کرده وکوشتهایی گندیده که معلوم نیست از کدام جانور کنده شده وگاهی مصنوعی داریم ادای زندگی را درمیاوریم آنهم درمرز مرگ وزندگی .
حالم را بهم زدید بالا اوردم روز گذشته همه سوراخ سنبه های مانده را بستم توییتر را نیز خاموش کردم تا مباد ادستم بسوی خطی رفته ودر باره عالیجناب سرخ پوش مطلبی بنویسم وحقایقی عریان شود .
ایملیم مدتهاست کلید شده هرگاه میل به تهدید داشته باشند انرا باز میکنند پیامی برایم میفرستند دوباره بسته میشود من اجازه ندارم چیزی بفرستم هرگاه خواستم ایملی برای کسی بفرستم فورا برگشت خورد مانند نامه ها بدون تمیر قدیم که برگشت میخوردند .
چه دنیا ی خوبی داشتیم بیخبر ازفردای شومی که درانتظارمان بود زمانی که به همراه آن دوست به کلیسا میرفتم وکشیش را دران لباسهای براق میدیدم ویا دررداهای سیاه بلند احترامی دیگر برایش قائل بودم وگمان میبردم که درییرون نیز آنها بدین گونه راه میروند اما یک روز صبج که داشتم به پستخانه میرفتم صدایی مرا بخود اورد برگشتم کشیش شهر بود بوسه ای بر گونه من زد وگفت کجا باین زودی ؟ گفتم میروم پستخانه او هم گفت میروم آنجا وبا انگشتش باری را که مخصوص رانندگان وگاراژ داران بود نشانم داد میروم صبحانه بخورم بعد هم سمینار دارم باور نمیشد بادوستم دراین باره گفتم واودرجوابم گفت معلوم است آنها حق ندارند که زندگی اشرافی داشته باشند یک آپارتمان با چهار کشیش حق زن گرفتن هم ندارند روزی آن اپارتمان را بمن نشان داد طبقه دوم روبروی پستخانه یک اپارتمان قدیمی با پرده های کج .کوله /
پرسیئم پس انها چگونه زندگی میکنند ؟ گفت کلیسا از پولی که ازمردم درطول میسا میگرد به آنها میدهد گاهی هم مردم خصوصی به انها کمک میکنند درمواقع غسل تعمید هم کسانی هسند که پولی به انها میدهند آنها مردان دین وخود را وقف کلیسا کرده اند .
حتی ارت بیشاب نیز خانه ای معمولی دارد ویا گاهی درهمان کاتدرال دریک اطاق زندگی میکند آنها را با ملاهای دزدو چپاول گر خودمان مقایسه کردم کدام یک مردان خد ایند ؟وشاهانرا دیدم حق هیچ دخالتی در زندگی مردم ندارند تنها نماد شاهی میباشند وشاهان جبار وآدم کش که تنها هوسهای ان زن بود وجمع آوری مال تنها دونفر درمیان انها انسان بودند که ازمیان رفتند حال بقیه ؟ دیگر بما مربوط نمیشود حوصله پاسخ گویی به هیچ احمقی را ندارم اگر کسی میل دارد احمق باقی بماند بمن مربوط نیست مشگل خودش میباشد .
میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا اسمان است
حال باید مواظب نوشته ها وگفته هایم باشم تا مبدا دوباره مورد عتاب وخطاب قرار بگیرم دیگر ازادی نیست دیگر نمیتوانی مانند گذشته حرف بزنی دهانت را بستند گوشهایت را پنبه خواهند کرد وازتو جسدی خواهند ساخت که تنها باید درا ب نمک ذوب شوی حتی در انتخاب اشعارت نیز باید مراعات حال کفتارها وشغالهارا بکنی مبادا به پر رنگینشان بر بخورد مئ به دنبا ل شاهینم دراسمانها پرواز میکنم چه او باشد وچه نباشد بدون او هم میتوانم پرواز کنم.
همیشه نمیتوان همه را باچشم بصیرت وبیگناهی دیدسر تا پا گناهند وامروز تنهاگناه خریدار دارد بیگناه سرش بالای دار است .پایان
-------------------------------
در خاتمه " پسرم تولدت مبارک امروز دوم اکتبر است درتاریخ ماروزگذشته دهم مهرماه بود که تو به دنیا آمدی روزگارت خوش سلامت وپایدار باشی .مادرت که ازتو دوراست اما دلش بانو نزدیک است .
ثریا ایرانمنش 20202/ 10/ 02 میلادی . اسپانیا
اشعار متن از فروغی بسطامی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر